وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

هم نوع ؟!؟

در این شهر صدای پای مردمیست که   

همچنانکه کف پای تو را می بوسند 

 طناب دار تو را می بافند  

مردمی که صادقانه به تو دروغ می گویند

و خالصانه به تو خیانت می کنند 

 

در این شهر  هر چه تنهاتر باشی 

 

                                                                                پیروزتری...!

خدا...

خدایا نکند فرق به حالم
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم 


چه بخوانی  

چه برانی  

چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی  


نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی...

اشتقاق...

وقتی جهان از ریشه جهنم  

و آدم از عدم  

و سعی از ریشه های یاس  می آید ...

 

وقتی که یک تفاوت ساده در حرف کفتار را  

   به  کفتر  

تبدیل می کند 

 

باید به تفاوتی واژه ها و واژه های بی طرفی چون  

نان  

دل بست 

 

 نان را از هر طرف بخوانی 

       نان است... 

                                                                                                قیصر امین پور

بقا ...

همانا که در این جهان آدمی آماجگاه تیر مرگ است و تاراجگاه مصیبت ها. 

هر جرعه آب گلوگیرش می گردد و هر لقمه نان آلوده به غم هاست. بنده ، به نعمتی دست نیابد، جز آنکه نعمتی دیگر از کفش برود و بامدادی بر او نمی تابد ، مگر آن که از سپیده دمی دیگر دور گردد. 

ما ، دستیاران مرگیم و جان ما نشانه هلاک است. پس چگونه به بقای جاودانه امید بندیم حالی که این شب وروز هیچ سراپرده ای بر نیفرازد مگر که در فرو ریختن آنچه بر آورده است و در پراکندن آنچه فراهم کرده شتاب ورزد...

 

                                                                                                                 نهج البلاغه

واژه های واژگون ...

اینجا سرزمین واژه های واژگون است ...

جایی که گنج «جنگ» می شود؛

درمان «نامرد»؛

و قهقه «هق هق»...

اما دزد همان «دزد» است

و درد  همان «درد» ...


پل های شکسته ...

...فقیر به دنبال شادی ثروتند و ثروتمند ، به دنبال آرامش زندگی فقیر است ..  

کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر ، به دنبال سادگی کودک است ..  

پیر به دنبال قدرت جوان و جوان ،در پی تجربه سالمند است..  

آنان که رفته اند، در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند، در رویای رفتن... 

 

 

خدایا : 

کدامین پل در کجای دنیا شکسته است که هیچ کس به مقصد خود نمی رسد؟!...

باران..............خدا............

باران میبارد به حرمت کداممان؟؟؟؟؟ نمیدانم......

من همین قدر میدانم که باران صدای پای اجابت است و خدا با همه ی عظمتش دارد ناز میخرد...



پس توهم نیاز کن...

.........

تو آنی که آنی توانی جهانی تپانی ته استکان

ببار باران

باران که میبارد یاد تو می افتم!


باران یعنی نقطه چین تا خدا

گاهی...

گاهی گمان نمی کنی و می شود 

گاهی نمی شود که نمی شود 

گاهی هزار بار دعا بی اجابت است 

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود 

گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست 

گاهی تمام شهر گدای تو می شود 

گاهی هیچ کس چاره ساز نیست 

گاهی یک دوست تمام دنیای تو می شود 

کوروش کبیر...

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند... ولی آنان را ببخش. 

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند... ولی مهربان باش. 

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند... ولی شریف و درستکار باش. 

نیکی های امروزت را فراموش میکنند... ولی نیکوکار باش و بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد. 

و در نهایت میبینی که هرآنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم. 

"کوروش کبیر"

آتش عشق

"خدایا لطفا مرا به بهشت نبر"!

این نامه ای بود از طرف بنده ای برای خدا؛وباعث تحیر فرشته.

فرشته به خدا گفت:

"بهشت را آفریدی برای بهترین بندگانت وقرار دادی در آن بهترین ها را.این بنده ات

اما بهشت را نمی خواهد!"

و خدا فقط لبخند زد.

چند روز بعد نامه ای دیگر آمد، از طرف همان بنده.

اما این بار درخواستی دیگر:

                                   "خدایا لطفا مرا به جهنم ببر"

فرشته چند بار این نامه را خواند و هر بار بیشتر تعجب کرد.

باز از خدا پرسید: "چه میگوید این بنده ات؟"

خدا این بار پاسخ داد:"من چیزی می دانم که تو نمی دانی."

فرشته اما پاسخ می خواست،از خدا اجازه گرفت.

به زمین آمد تا شاید بفهمد چه میگوید آن بنده.

بنده بادیدن فرشته از جا پرید:"جواب نامه ام را آورده ای؟"

فرشته گفت:"نه!تنها آمده ام بپرسم چرا این نامه ها را میفرستی.

خدا میگوید من چیزی میدانم که تو نمی دانی.چیست آنچه خدا می داند ولی من نه؟"

اشک در چشمان بنده حلقه زد:"پس خدا میداند!"

در حالی که اشک میریخت ادامه داد:"در نامه اول از خدا خواستم مرا به بهشت نبرد.

من پشت در های بهشت بنشینم،تا هر وقت خدا نگاهی به پشت دیوار بهشت نداخت

من تنها بنده ای باشم که به او نگاه میکند.

آنوقت آنجا برایم بهشت خواهد شد.

در نامه دوم جهنم را خواستم.

تا هروقت خدا به جهنم نگاه کرد مرا ببیند که در دل آتش آرام نشسته ام،

آنوقت خواهد دانست آتش عشقش از آتش جهنمش سوزاننده تر است.

من میخواستم خدا بداند عاشقش هستم!"

فرشته اشک ریخت،اشک ریخت و تمام شد.

زیرا این تنها انسان است که طاقت عشق را دارد.

زرتشت

زرتشت:

شادی را دلیل باش نه شریک، غم را شریک باش نه دلیل.

ادامه مطلب ...

لحظات زندگی مدرن

دنیای ما مدرن شده و ما چقدر از این پیشرفت خوشحالیم.

به جای ساعت های عقربه ای اعصاب خورد کن قدیمی که همش "تیک تیک" صدا میکردن، از ساعت های کامپیوتری استفاده می کنیمو خوشحالیم که به ما صدم ثانیه رو هم نشون میدن.

اما حواسمون نبود به این تکنولوژی بی رحم!

چه قدر حالا لحظه های عمرمون بی سر و صدا میگذرن!!!

نمیدانم شاید حقیقتی که یادمان رفته!!!

موقع نماز ، لباس تنم و سجاده ام بیشتر از من خدا را عبادت میکنند!

می خواهم اینبار صدای تسبیح من از آنها بلند تر باشد