وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

آتش عشق

"خدایا لطفا مرا به بهشت نبر"!

این نامه ای بود از طرف بنده ای برای خدا؛وباعث تحیر فرشته.

فرشته به خدا گفت:

"بهشت را آفریدی برای بهترین بندگانت وقرار دادی در آن بهترین ها را.این بنده ات

اما بهشت را نمی خواهد!"

و خدا فقط لبخند زد.

چند روز بعد نامه ای دیگر آمد، از طرف همان بنده.

اما این بار درخواستی دیگر:

                                   "خدایا لطفا مرا به جهنم ببر"

فرشته چند بار این نامه را خواند و هر بار بیشتر تعجب کرد.

باز از خدا پرسید: "چه میگوید این بنده ات؟"

خدا این بار پاسخ داد:"من چیزی می دانم که تو نمی دانی."

فرشته اما پاسخ می خواست،از خدا اجازه گرفت.

به زمین آمد تا شاید بفهمد چه میگوید آن بنده.

بنده بادیدن فرشته از جا پرید:"جواب نامه ام را آورده ای؟"

فرشته گفت:"نه!تنها آمده ام بپرسم چرا این نامه ها را میفرستی.

خدا میگوید من چیزی میدانم که تو نمی دانی.چیست آنچه خدا می داند ولی من نه؟"

اشک در چشمان بنده حلقه زد:"پس خدا میداند!"

در حالی که اشک میریخت ادامه داد:"در نامه اول از خدا خواستم مرا به بهشت نبرد.

من پشت در های بهشت بنشینم،تا هر وقت خدا نگاهی به پشت دیوار بهشت نداخت

من تنها بنده ای باشم که به او نگاه میکند.

آنوقت آنجا برایم بهشت خواهد شد.

در نامه دوم جهنم را خواستم.

تا هروقت خدا به جهنم نگاه کرد مرا ببیند که در دل آتش آرام نشسته ام،

آنوقت خواهد دانست آتش عشقش از آتش جهنمش سوزاننده تر است.

من میخواستم خدا بداند عاشقش هستم!"

فرشته اشک ریخت،اشک ریخت و تمام شد.

زیرا این تنها انسان است که طاقت عشق را دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد