وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

عکس های طنز و دیدنی

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را بزنید.

ادامه مطلب ...

سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ

سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ

چگونه می‌توان با یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان‌خراش را محاسبه کرد؟

پاسخ یک دانشجو:

” یک نخ بلند به گردن فشارسنج می‌بندیم و آن را از سقف ساختمان

به سمت زمین می‌فرستیم.

طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمان‌خراش خواهد بود.”

این پاسخ ابتکاری چنان استاد را خشمگین کرد که دانشجو را رد کرد.

ادامه مطلب ...

بدون شرح!!!!!

 

 

 

کاملا عادلانه گویای واقعیت است!!!! مگه نه؟

خلاقیت های جالب و دیدنی هنر عکاسی!

به نظرم عکسای جالبین! 

شما هم ببینین. امیدوارم خوشتون بیاد!

ادامه مطلب ...

تاسف!!!!!!

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان

پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.

اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی

رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.

پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌ ” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید:  

” پسرم ، داری چی میسازی ؟ ‌” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم . ” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد!!!!!!!!!!

کاریکاتور اثر علیرضا باقری ( کاریکاتوریست ناشنوا )

سلام 

این چند تا کاریکاتور رو صرفا واسه خنده گذاشتم! 

امیدوارم دیگه کسی نگه : « متاسفم! شما این وبلاگ مهندسی و کاملا پروفسورانه(!) رو با . . .  اشتباه گرفتین! چرا به شخصیت های علمی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی ، سیاسی ، اجتماعی ، جغرافیایی(!) ، تاریخی(!) ، مذهبی(!) ، تفریحی(!!) ، سیاحتی(!!) ، زیارتی(!!) و . . . توهین و هتک حرمت میکنین؟؟؟؟؟؟!!!!!!...... » 

 

 

امیدوارم خوشتون بیاد!

ادامه مطلب ...

غذاهای دانشگاههای مختلف جهان

سلام 

این بار هم اگه عکسا واستون نمایش داده نشدن روشون راست کنین و گزینه ی show picture را انتخاب کنین

ادامه مطلب ...

مراحل شستشوی هواپیما....!!!!

سلام بچه ها 

برای دیدن عکسا به ادامه مطلب برین 

اگه عکسا واستون نمایش داده نشدن روشون راست کلیک بکنین و گزینه ی show picture را انتخاب کنین.

ادامه مطلب ...

ابتکار کم هزینه!

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است .

بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی ، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید .

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :
پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید .
سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :
تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!!

ماجرای استخدام جاسوس آمریکایی!

حدود چند ماه قبلCIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد.
پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور CIA یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت :
- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!

مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت:
– حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم.
مامور CIA نگاهی کرد و گفت : مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید.
بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند:
- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از ۵ دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:
– من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،
کارمند CIA پاسخ داد:
- نه! همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
– ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این اسلحه را بگیر و او را بکش.

او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک ۱۲ گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ……. را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت:

- شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است!!!…

من مجبور شدم آنقدر با صندلی بزنمش تا بمیرد!!!!!

عکاسی با اشعه ی ایکس

Nick Veasey با دیگرعکاسان تفاوت دارد او با دوربین های معمول میان عکاسان حرفه ای عکاسی نمیکند بلکه او با اشعه ایکس عکاسی میکند .

این مرد ۴۶ ساله انگلیسی می گوید در طول یک دهه گذشته بیش از ۴۰۰۰ عکس با این روش گرفته است که شامل بازیکنان فوتبال , ساعت ها , تراکتورها و حتی هواپیما میشده اند . او بیشتر به زیر پوست و سطح افراد و اشیا علاقه دارد تا صورت ظاهری آنها …

کار کردن با میزان بالای اشعه x کار آسانی نیست , در مراکز درمانی برای پایین آوردن اثرات اشعه بر بیمار عکس را در کسری از ثانیه از میگیرند در صورتی که این عکاس مجبور است سوژه عکاسی خود را با اشعه بمباران کند که گاه این بمباران به ۱۲ دقیقه هم میکشد ! 

 

این نوع عکاسی برای او شهرت و مشتریان بزرگی آورده و حتی کتابی با نام X-Ray را نوشته که بزودی منتشر میشود , او میگوید که کارش راتازه شروع کرده و هم اکنون با ۲۰۰۰۰۰ دلار استودیویی با مشخصات یک رادیولوژی با دیواری به ضخامت ۳۵ اینچ ساخته است تا کارش را جدی تر دنبال کند . 

 

 

ادامه مطلب ...

خنده بر هر درد بی درمان دواست!!!

تحقیقات دانشمندان نشون داده

جمله ” تا۵ دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما

و جمله ” تا ۵ دقیقه خونه ام.” آقایون

یه معنی رو میده!!! 

 

ادامه مطلب ...

عکس سوتی های وطنی (ورژن 2)

     بدو برو تو ادامه مطلب... بدو... بدو... 

(کامنت یادت نره!)              

  

ادامه مطلب ...

قتل در مسجد

جوانی با چاقو وارد مسجد شد . گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بلاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: آری من مسلمانم. جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت: دنبال من بیا. پیرمرد به دنبال جوان راه افتاد و با هم جند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام انها را فربانی کند و به کمک احتیاج دارد.پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد برو و شخص دیگری را برای کمک بیاور.جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و پرسید: آیا مسلمان دیگری بین شما هست؟ افراد حاضر در مسجد که گمان میکردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیشنماز دوختند.پیشنماز رو به جمعیت کرد و گفت:چرا نگاه میکنید…به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی شود…!!