وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

صندلی داغ !!!


مهمان صندلی داغ :


::. مینا زمانی .::

نظرات 291 + ارسال نظر
الهام یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 19:58

یه جک قشنگ تعریف کن!

اصلن وضع یه جوری شده که تو اسکناس 100 تومنی فـ...ـن کنی به صرفه تره تا دستمال کاغذی!!!!والا بقرعان!!!!


حالا یکی دیگه :
ایران بزرگترین تردمیله جهانه! هر چی میدوی به هیچ جا نمیرسی!!!

الهام یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 19:59

از مرگ میترسی؟

آره خیــــــلــــــی!
هم به خاطر آرزوهایی که هنوز نرسیدم بهشون هم به خاطر عذابایی که قراره اونور بکشم به خاطر گناهام!

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:00

خداییش سلیقه من تو کادو خریدن بهتره یا مرضی؟

سلیقه جفتتون خوبه ولی سلیقه من و تو به هم نزدیک تره!

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:01

مینا چیو میخوای فاش کنی؟!!!!(همون که چند کامنت قبل گفتی)

گفتم که... سکرته ... فردا بهتون یاد آوری میکنم!!!

الهام یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:02

تو این دنیا از چی بیشتر میترسی؟

نمیدونم شاید همون مرگ!

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:03

تاحالا از مدرسه فرار کردی؟
اگه آره مچتو گرفتن؟
اگه آره چیکار کردی؟
اگه نه هم که دیگه هیچی!(الانم که من اصلا نمیدونم جوابت چیه!)

من واقعا شرمندم
روم سیاه
جوونی کردم
خامی کردم
دیگه تکرار نمیشه
حالا شما به بزرگواری خودتون حافظا...
.
.
.
.
.
.
.
.
من تا حالا فرار نکردم!!!

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:04

چرا هرچی بهت میگم برو کلاس خط نمیری؟

خو من شکسته نستعلیق رو دوس دارم تازه اونم از نوع تحریریش (نه با قلم)
ولی برای شکسته نستعلیق اول باید دوره ی نستعلیق رو کامل بگذرونی
منم حوصله نستعلیق ندارم!!!
به عبارتی میخوام به صورت کاملا یهویی بپرم پله دهم!

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:05

چرا انقدر سرکلاس ها سوال میپرسی؟یعنی واقعا انقدر میفهمی استاد چی میگه؟(بیشتر سوالم مربوط به کلاسای معادلاته)

وااا....آدم وقتی نمیفهمه سوال میپرسه نه وقتی میفهمه!!!

من از بچگی همین طور بودم مامانم میگن تا قبل از 4 ، 5 سالگیت هم تو خونه اینقد سوال می پرسیدی و حرف میزدی که من با هر ترفندی بود سعی میکردم بخوابونمت!!(ولی گویا موفق نمیشدن)

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:05

میگم امروز نباید ناهار مهمونمون میکردن؟

چرا آقا حداقلش باید ناهارو میدادن!
ناسلامتی چـــــــــــــــهـــــــــــــااااااااار نفر بووووودناااااا......!!!!!
نترس بالاخره یه روز مجبورشون میکنیم ناهارمون بدن!!!

فاطمه یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:07

اگه فیلمی که امروز ازت گرفتمو(قضیه کیفت)بذار تو وبلاگ چیکار میکنی؟
اگه جزوتم خیس میشد چیکار میکردی؟

خــــــــــــــــــــووووووووووووود کــــــــــشـــــــــــی!!!!!

دوباره خــــــــــــــــــــووووووووووووود کــــــــــشـــــــــــی!!!!!

آقا این لوله آب پاشیه چمنا(اینا که 360 درجه دور خودشون میچرخنااااا) یهو باز شد.
تمام کیف و زار و زندگی منم رو چمنا ولو بود.
من اومدم خودمو از خیس شدن نجات بدم وسایلم زیر آب جا موند!!!!!!!!!
حالا هر چی میخوام برم کیفمو بیارم آبه به من نزدیک تر میشد اصلن یه وضی بوووداااا....!!!

دقیقا اون لحظه یاد این فیلما افتادم که مادره بچش داره تو آتیش جزغاله میشه ولی از ترس جون خودش نمیره سمت آتیش بچه رو نجات بده!!!!

پارازیت دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 17:07

اگر شما زمونه ( روزگار ، گذران عمر ، زمان و .... ) بودید ، چه درسی به این اقایون و خانوم ها می دادید؟
به اونی که نمی شناسی چی؟

» فاطمه » محمد » Mina » علیرضا » عاطفه .م » AT » نرجس » الهام » محسن » مهدیه » مرضیه » زهره » الناز » اسماعیل » کامران » شیوا » مهسا » فاطیما » احسان ایوبی » سیما

» پارازیت

درسشونو با شعر بهشون یاد میدم تا بهتر بفهمن:

زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
.....
زندگی "مجذور" آینه است.
زندگی گل به "توان" ابدیت،
زندگی "ضرب" زمین در ضربان دل ما،
زندگی "هندسه" ساده و یکسان نفسهاست....

سهراب سپهری

--------------------------------------------------------------------

و اما به اون که نمیشناسمش: یاد میدم خودشو معرفی کنه !

الناز دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 17:40

سلام مهندس
ببخشید خیلی دیر اومدم
اگه الآن بهت بگن برو معماری ‍‍پردیس بخون ولی همه دوستای قبلیت رو فراموش کن چیکار میکنی؟
راستشو بگو ما ناراحت نمیشیم

سلام عزیزم.
خواهش میکنم. قدمت به چشم.

نمیدونم!! شاید برم!! شاید!(شکم به خاطر فراموشی بچه ها نیست شکم به خاطر شرایط خودم و رشته و دانشگاهیه که دارم)

فاطمه دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 18:29

شبیه ترین افراد رو لوازم التحریر زیر بگو:
خودکار
مداد
پاک کن
جامدادی
غلط گیر
خط کش
گونیا
نقاله
تراش
کلاسور
دفتر100برگ کاهی
دفتر فانتزی
چسب نواری
چسب قطره ای


همین اگه چیزی یادت اومد اضافه کن خودت دیگه

واااا...!!!! جل الخالق !! این چه سوالیه دیگه!!!!
سوالت که بیمزس لاقل علتاشم مینویسم یخده نمک بگیره!

خودکار=آقای مظفری(قدشون)
مداد=مرضیه(قدش)
پاک کن=؟
جامدادی=؟
غلط گیر=خودم(از بس زیاد غلط گیر استفاده میکنم)
خط کش30 سانتی=آقای باولی(قدشون)
خط کش20 سانتی=خودم(طرز راه رفتنم!)
گونیا=شیوا(همیشه گوشه کلاس میشینه)
نقاله=عاطی(لبخنداش شبیه نقالس)
تراش=؟
کلاسور=الهام(از بس اونروز دنباله کلاسورش گشته شبیه کلاسور شده)
دفتر100برگ کاهی=عاطفه.م(از بس شخصیت چند لایه ای داره)
دفتر فانتزی=بازم خودم(عاشق دفتر فانتزیم به خصوص اونا که عکس گل و گیاه و منظره روشه)
چسب نواری=؟
چسب قطره ای=نیلوفر(موقع راه رفتن همچین میچسبه به آدم ول کنم نی....!!!)

فاطمه دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 18:30

خب 23ام هم دیگه گذشت ورفت تا ی 23ام دیگه!
سال دیگه هم حاضری توی جشنواره شرکت کنی؟

صد در صد!!!!
ایشالا سال دیگه با دست پر از تهران برمیگردیم!

فاطمه دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 18:33

به نظرت چرا دقیقا سر دروازه شیراز که اینقدرم پر رفت و آمده این کله پاچه فروشیه رو گذاشتن که بوش مردمو خفه کنه؟!

چمدونم والا!!!
شاید صاحاب کله پاچه ایه با صاب مغازه های دور و بریش دشمینی ای چیزی داشته میخواد مشتریاشونو بپرونه!

فاطمه دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 18:33

راستی میدونستی تو خوش سلیقه ترین دوست منی؟!

فاطی میخوام یه اعترافی بکنم!
اگه یادت باشه اون سواله که پرسیده بودی«سلیقه من بهتره یا مرضیه» بین دو تا از کامنتای الهام قرار گرفته بود و من که تند تند داشتم اینا را تایید میکردم اون سوال رو هم فک کردم الهام پرسیده(ینی جوابه من خطاب به الهام بوده!)

حالا هنوزم من خوش سلیقه ترین دوستتم؟!

مرضیه دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 21:51

مینا من بی احساسم؟؟؟؟؟
یادت رفته نهایت احساسما اییییییییییی چه قشنگ!!!!!

پ نه پ من با این دله نازکم بی احساسم!

بــــهـــــله اون که دیگه عندش(اندش؟)بوووود!!!
تو همیشه یه چیز خوشگل که می بینی میگی اییییییییی چه قشنگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرضیه دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 21:53

مینا نظرت در مورد فاطی تو خواب دیشبه من چییه؟؟؟؟؟

فاطی جونم حیا کن زندگی مرضیا رها کن!!!

فاطی واقعن خجالت نمیکشی تو؟؟؟؟ نچ نچ نچ ....

فاطمه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 00:16

به نظرت اگه امروز سرکلاس معادلات به جای آقای مظفری من میگفتم حاضر،کم تر ضایع نبود؟

چرا والا ...!
حتی اگه من که اینقد سوال میپرسم و تو چشه استادم میگفتم کمتر تابلو میشد!!!

فاطمه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 14:12

من خجالت بکشم یا شوماها که این خوابا رو برا من میبینین؟!آخه من با شماها چیکار کردم که این خوابا رو برام میبینین؟!!!!........ایناهم سانسور شدن!
حالا خودم ببینم ی چیزی،خودمم بالاخره،شومااصلا به چه اجازه ای منو میبرین تو خواباتون؟!

تو داری بدون اجازه وارد خوابای بچه ها مبیشی!

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 14:20

نه من فقط وقتی دیگه خیلی خیلی احساساتی میشم این جمله(ای چه قشنگ)پرمحتوا رو به کار میبرم!!!!!!!!
راستی مینا در مورد معیارات خوب فک کن بعد پشیمون میشییا از فاطی یاد بگیر

ینی مـ...غ بیشتر از تو احساسات سرش میشه!
برو یه خورده رو قوه ی احساساتت کار کن بیچاره!

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 14:30

ایول مینا مرسی که به فکر زندگی دوستتی تو یه دونه ای جبران میکنم
این فاطی باید بره تو خونه تا ما هم براش از این خوابا نبینیم تازه خودش اول برا خودش خواب دید که منم براش اون خوابا دیدم
وای دوباره یادم افتاد ایییییییییییییییییییی

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 18:32

با اینکه میدونم اهله فوتبال نیستی ولی
پرسپولیس یا استقلال(
پرسپولیس یا سپاهان؟

خب وقتی اهل فوتبال نیستم و پیگیریش نمیکنم چه جوری باید به این سوال جواب بدم الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پرسپولیس و استقلال که هیچ کدومشون برای من فرقی ندارن(جفتشون یه آشغالن) ولی برد سپاهان خوشحالم میکنه بالاخره یکی از افتخاراته اصفهانه دیگه!
من بعضی وختا (خیلی دیر به دیر) فوتبالای خارجی رو دنبال میکنم!
طرفدار رئال مادریدم و بازی کریس رونالدو رو قبول دارم!

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 18:34

بهترین تفریح تابستونی چییه؟

بستنی خوردن!

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 18:35

وقتی عصبانی میشی چیکار میکنی؟

زخم زبون میزنم!

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 18:35

قشنگترین عبارت اصفهانی که شنیدی چی بوده؟

الای آکله بیگیری: آکله به معنی خوره. یعنی الهی مرض خوره بگیری.

الای بُپُکی: الهی بترکی. تقریبا در هر موقعیتی به کار می رود.

خَبِریش نیست: چیزی حالیش نیست. چیزی بارش نیست. به اوضاع بد اقتصادی هم گفته می شود. مثال اگر از یه اصفهانی بپرسند چه خبر از بازار؟ می گه خبریش نیست ( مدت جواب 2 ثانیه). دقت شود که در یک جمله، یه مفهوم به اون بزرگی بیان شد. حالا اگه که این سوال را از یه تهرونی می پرسیدی جواب می شد: ببین می دونی چیه الان با توجه به سیاستای جهانی و این مالیاتایی که دولت گذاشته و .... در آخر .. وضع فروش زیاد
خوب نیست.(مدت جواب 5 دقیقه)

آدِمی نَیَرز: آدم بیخود

سُک نزِن: ناخنک نزن، فضولی نکن، اذیت نکن. مثال: اینقد سُک نزن به این جیگِری من. یعنی اینقدر منو اذیت نکن.

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 18:36

کله پاچه دوست داری؟

زبون و بنا گوششو دوس دارم!

مرضیه سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 18:44

مینا از اینکه رو صندلی نشستی پشیمون نیستی؟؟؟؟
اگه برگردی به عقب بازم رو صندلی میشینی؟؟؟

نه پشیمون نیستم!
چون همه چیز تحت کنترل منه!!!
آره مینشستم!

مرضیه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:04

به نظرت این آقایونی که ادعای پارک دوبل دارن قرمه سبزییم بلدن بپزن؟؟؟؟؟؟!!!!!!

قرمه سبزی؟؟؟؟؟؟؟
تو اصلن بگو نیمرو!!!!!

مرضیه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:06

قصد نداری دماغتا(دماقتا!!!!!)عمل کنی؟؟؟؟؟؟!!!!!!

واااا....!!!!
نه ! برا چی؟؟؟؟؟
دماغ به این خوشگلی!!!!

مرضیه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:16

به نظرت چرا حراست به آقایون گیر نمیده؟؟؟

خب حراست بیاد چی بگه بهشون؟؟؟
آقا چرا مانتوت کوتاهه؟
آقای محترم اون شراره های آتشو بکن زیر مقنعت!!!
آقا ناخنت چرا بلنده؟
آقا ....
.
.
.
خو به چی چی شون گیر بده!(جدن آزادی مطلق دارنا!)

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:28

نمایشی که امروز من و الهام برات اجرا کردیمو دوست داشتی؟

آره خیلی خلاقانه بود چکیده ای بود از ...

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:33

اولین چیزی که یادت میادو بنویس:
5سالگیت
دوران دبستان
کنکور
دانشگاه اصفهان
خونه مادربزرگ
داداشت(آرمان جان!!)
پهنای اروندت سلام
عینک
زاینده رود
سی و سه پل
مسافرت
نقاشی بروبچچچچچچ

5 سالگیت=اسباب بازیام بخصوص یه هزار سازه که مامان بابام برام خریده بودن و من خیلی باهاش سرگرم میشدم(امروزم براتون توصیفش کردم)
دوران دبستان=سال سوم میخواستم دو هفته بعد از مهر مدرسمو جابجا کنم وقتی بابام اومدن ببرنم معلمم اشک تو چشماش جمع شد! هیچ وقت یادم نمیره! فک کن فقط دو هفته منو میشناختاااا....!!!
کنکور=یاد لحظات بعدش میفتم که چقدر بهت زده بودم واقعا شوک بزرگی بهم وارد شده بود!
دانشگاه اصفهان=فنی قدیمش میاد تو ذهنم که خیلی دوسش دارم!
خونه مادربزرگ=کارتون خونه ی مادر بزرگه و اون تیتراژش!!!
داداشت(آرمان جان!!)=منظورت عرفانه دیگه؟گاهی اوقات خیلی رو اعصابه! علنن لجبازی میکنه!
پهنای اروندت سلام=رادیو
عینک=غم
زاینده رود=یاد جاده خاکی ای میفتم که هر روز از روش عبور میکنم و غصه میخورم!
سی و سه پل=باز هم یک شاهکار دیگر از معماری!
مسافرت=با کل فامیلمون رفتیم چادگون (30 نفر تو یه ویلای فسقلی)خیلی خوش گذشت!
نقاشی بروبچچچچچچ=همون برگه هایی که روز تولدم بهتون دادم!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:36

مرضیه جان از دست تو و حرفای بیخودت من این خوابو دیدم دیگه!خوبه عامل بدبختیه من تو خواب خودت بودیا!
باز صد رحمت به خواب من.
مینا جان دوست داری من بعضی از نکات خواب تو رو هم یادآوری کنم؟

نه لازم به یاد آوری شما در یک مکان عمومی نیست عزیزم!
وگرنه منم مقابله به مثل میکنما!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:42

تا حالا شده کاری کنی که مامانت بگن"الهی جز جیگر بگیری!!!!!!"؟(حالا هر عبارتی تو این مایه ها)

وقتی کوچیکتر بودم(دبستان و راهنمایی) بعضی موقع ها حسابی حرصشونو در میاوردم و عصبانیشون میکردم ولی مامانم به جای این که از این جمله ها بگن دعا میکردن «الهی بچت مثه خودت نباشه! چون از اون جایی که زحمت بزرگ کردنش با خوده منه نفرینم دامن خودمو میگیره!»

الهام چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:45

وقتی میگن فوتوسل یاد چی میفتی؟ کامل تعریف کن لطفا!!!

برو بابا همینم مونده بشینم اون جریانو کامل تعریف کنم!
در همین حد بگم مربوط به اون روزه که سر کلاس کارگاه برق اشعه ی خورشید صاف تو چشه من بود و من رسمن داشتم کور میشدم (جدن هیچ جا را نمیدیدم) و پا شدم رفتم پرده رو بکشم! همین ....

الهام چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:46

اگه یه روز یه کار خیلی خوب با یه حقوق عالی داشته باشی بعدا مافوقت ازت بخواد یه کاری انجام بدی که با اخلاق حرفه ای مغایرت داره چی کار میکنی؟ حاضری به خاطر رعایت اخلاقیات از شغل و درآمدت بگذری؟

نمیدونم واقعا جواب دادن به این سوال خیلی سخته...
احتمالا حرف اون مافوقه رو اطاعت نمیکنم چون وقتی میدونم حقی از کسی ضایع میشه یا داره پولی به واسطه من بالا کشیده میشه یا حتی پای آبروی کسی در میونه نه عقلم و نه دلم اجازه نمیده قبول کنم!

ولی باز آدم باید واقعن تو شرایطش قرار بگیره!
اینطوری نمیشه پیش گویی کرد...

الهام چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:47

اهل فوتبال هستی؟ اگه آره از چه تیمی خوشت میاد؟ ورزشای دیگه چطور؟

تو یکی از کامنتای قبلم گفتم خیلی اهل فوتبال نیستم از برد سپاهان خوشحال میشم و گاهی اوقات بازی های مهم خارجی رو دنبال میکنم. طرفدار رئال مادرید و بازی کریس رونالدو ام. ورزشای دیگه: بازی تیمهای ایرانی تو المپیکها رو میبینم و با بردنشون واقعن خوشحال میشم! به خصوص سر وزنه برداری هاخیلی هیجانی میشم!

الهام چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:48

تا حالا شده از یکی خیلی بدت بیاد و دربارش زود قضاوت کنی ولی بعدا بفهمی چقدر اشتباه میکردی؟

نه اتفاقن تو کامنته شخصیت شناسیه هم گفتم که من تا کسی رو نشناسم یا لاقل یه مدت از آشنایی باهاش نگذره راجع بهش و اینکه چه جور شخصیتی ممکنه داشته باشه فکر نمیکنم. تقریبن میتونم بگم زود قضاوت کن نیستم!

الهام چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:49

تا حالا شده تو یه موقعیتی از خودت یه رفتاری نشون بدی که خودتم انتظارشو نداشتی؟

آره خیلی زیاد!!! که بعدش اصلن تعجب میکنی، میگی این من بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هم مواردی بوده که از کاری که کردم یا حرفی که زدم خیلی خوشم اومده و به خودم احسنت گفتم مواردی هم بوده که به شدت پشیمون شدم و کلی تا یه عالمه وقت بعدش خودخوری و سرزنش کردم خودمو!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 19:50

اوخ ببخشید!آرمان داداش سیما بود،عرفان داداش تو!!!!اکی حفظ شدم!

ماشالا به اون حواس جمعت!!!

علیرضا چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 19:59

رشته ی آی تی رو در یک جمله توصیف کنید .

" " " " " " برای پدربزرگ یا مادربزرگتون توصیف کنید !

اینجوری براشون گفتم:
ترکیبی از کامپیوتر ، مدیریت و مخابرات

بعدم گفتم همین کارت اوتوباسا رو که می زنین ماها طراحی میکنیم!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:05

اگه یکی از آینده بیاد و بگه زندگیت همونیه که همیشه ازش میترسیدی و خیلی داغونه و از این حرفا،بعد بهت بگه" حالا ترجیح میدی الان بمیری یا بازم به زندگیت ادامه میدی؟"چه جوابی بهش میدی؟

میخوام که بازم به زندگیم ادامه بدم
چون یه ذره امید دارم که جلوی اون آینده ی داغون و وحشتناک رو بگیرم
یا حداقل راهی برای بهتر کردنش پیدا کنم!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:06

فرض کن توی فضا،دنیایی موازی با دنیای ما وجود داشته باشه،پس حتما اونجا هم ی مینا مثل تو وجود داره،اگه بیاد رو زمین چیکار میکنی؟چی بهش میگی؟از اینکه یکی مثل خودت باشه خوشحال میشی یا ناراحت؟

خیلی خوشحال میشم.
سعی میکنم خوبه خوب تمام زوایای شخصیتشو کنکاش و بررسی و تحلیل کنم!!!
چون مطمئنن شخصیتش عینن مطابق منه و من اینجوری بهتر میتونم خودمو بشناسم، ویژگی های مثبتمو تقویت کنم و ویژگی های منفیمو پاک کنم!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:07

چشماتو ببند و فرض کن رفتی به سال 1410:
خب حالا بگو چی دیدی؟کیا رو دیدی؟چه جوری بود اونجا؟مینا زمانی ما درچه حالی بود؟اولین جایی که سر زدی کجا بود؟(دقیق به همه سوالا جواب بده قشنگ میشه!)

خب من الان یه زن 40 ساله ام.یک شبانه روزمو برات توصیف میکنم:
صبح سوار ماشینم میشم میرم تو شرکتی که به کمک همکارام براشون طراحی سایتای ارگانهای مختلف رو انجام میدم. اونجا یه شرکت بزرگ و معتبره و به خاطر پشتیبانی خوبی که از سایتاش میکنه مشتری های زیادی جذب کرده! حتی چند تا سفارش از خارج از کشورم داریم! بابت این کار در آمد خوبی دارم.
ظهر برمیگردم خونه(سر راه خریدم میکنم) استراحت میکنم چون عصرای شنبه باید برم آموزشگاه واسه تدریس ساز.
وقتی برگشتم نقاشی نیمه کارمو تموم میکنم چون برای فردا که میخوام ببرمش بذارمش توی گالریم باید آماده باشه!

(جالبه! تا حالا برای رسیدن به این 3 تا آرمانم یک قدمم بر نداشتم!)

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:08

سال 1400،جلوی دانشکده فنی قدیم،ساعت 10 صبح،قراره همه بچه های 90ITبیان....


تو سر قرار حاضری؟کیا هستن؟ی گزارشی بده!

بــــلـــــه که حاضرم!
همه حاضرن! هر 30 نفرمون !
چه بزرگ شدن همه!
قیافه ها چقدر تغییر کرده!!!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:08

تاحالا شده ی فیلم یا سریال ببینی و بگی وااااای این شخصیت چقدر شبیه منه؟!!!!
کدوم شخصیت بوده؟

نه چون تو فیلما و سریالا شخصیت های حدود 18 تا 20 سال خیلی کمن و منم نمیتونم شخصیتایی که سن بالاتر دارن رو به خودم تشبیه کنم.
ولی «خیلی دوست دارم» شخصیتی مثل عمره(همسر مختار که فریبا کوثری بازی کرد)توی سریال مختارنامه رو داشته باشم!

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:09

الان فرصت اینو داری که از پدر و مادرت تشکر کنی...چی بهشون میگی؟

به خاطر تموم زحمتایی که واسه آرامش و آسایش و شادی دل بچه هاشون میکشن و همیشه سعی میکنن فضای گرم و صمیمی رو تو خونه برقرار کنن از ته دل ازشون تشکر میکنم.
ایشالا که بتونم یه روزی یه درصد خوبیاشونو جبران کنم!
اگه بتونم...

فاطمه چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:10

از دوستای دانشگاهت برای دوستای دبیرستانیت تعریف میکنی؟چی بهشون میگی؟

آره !!! گزارشات مو به مو !!!
از شیطنتاشون ...
از مسخره بازیاشون ...
از سوتیهاشون ...
خلاصه همه رو از سیر تا پیاز میگم دیگه!!!

نیلوفر چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 22:45

جدی رئال مادرید و بازی های خارجی را دنبال میکنی!!!
چقدر بهت نمیاد از این حرفا بزنی مخصوصا بگی طرفدار کریس رونالدویی
بهت میاد بیشتر برنامه کودکها را دنبال کنی !!!

آره بعضی مواقع دنبال میکنم!!!

برو بـــیــــمــــیـــــر نیلوفر !!!
ایییییییییییییییییییی برنامه کودک؟؟؟؟؟؟ باورت میشه من کوچیکم که بودم خیلی کم برنامه کودک میدیدم؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد