-
داستان
شنبه 14 آبان 1390 19:37
روزی راننده ی تاکسی ای در ماشین خود تنها حرکت میکرد.از کنار خیابان مسافر مردی را دید.مرد روی صندلی جلو نشست و راننده به مسیر خود ادامه داد. پس از اندک مدتی مسافر از راننده پرسید:منو میشناسی؟ راننده کمی فکرد و گفت:نه! بعد راننده مسافر زنی را سوار کرد. دوباره مرد از راننده پرسید:تو منو نمیشناسی؟!!! راننده...
-
فوت کوزه گری
شنبه 14 آبان 1390 16:24
در روزگار قدیم, پادشاهی سنگ بزرگی را وسط یک جاده اصلی قرار داد. بعد خودش وهمراهانش در گوشه ای قایم شدند تا ببینند چه کسی آن را از جلوی مسیر بر میدارد. برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکه های خود به کنار سنگ رسیدند,آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیاری از آنها هم به پادشاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده...
-
برای اولین بار
شنبه 14 آبان 1390 16:19
مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بودند. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که در کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد، فریاد زد: پدر نگاه کن درخت ها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آبان 1390 16:09
فاصـــــــله بین مشــکل و حــــل آن یک زانـــو زدن استــــ اما نه در برابر مشـــــکل بلکه در برابر خــــــــــدا !
-
هدف....!!!!!
شنبه 14 آبان 1390 13:23
همینجوری داشتم وبگردی میکردم که با یه سایت اشنا شدم سایت جالبیه گفتم خالی از لطف نیست بذارمش تو وبمون تا هرکی خواست بره و ....... http://www.drawastickman.com/ اول یه ادمک میکشی ادمکه کم کم راه میفته و داستان شروع میشه ............. فقط یادت نره ادمکی رو که خلق کردی باید کمکش کنی تا به هدفش برسه!!!!!!!
-
شوخی با دوستان عزیز
شنبه 14 آبان 1390 12:22
محمد مظفری= Joker علیرضا صادقیان= Ignore کامران جعفری = Sleeping Beauty اسماعیل باولی= Angry مهدی وکیلی=Thief محسن آصفی=Silent احسان ایوبی=Talkative