وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.



کروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

اما داماد از جایش تکان نخورد.

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟

همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»

نظرات 24 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 21:45

سلام مرضی جووووووون!!!
ممنون!

خواهش

محسن پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 16:11

عالی بود !
مرسی !

نظر لطفتونه

نیلوفر پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 18:20

به به مرضیه خانوم میبینم که شما هم اومدید رو کار و به جمع نویسندگان بروبچ(بروبچیای نویسنده)
اضاف شدید
خیلی خب
تبریــــــــــــــــــــــک

قربووووووووووووووونت سوگلی

مینا پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 20:39

بابااااااا.....!!!!
نویـــــسنــــــده!!!
بدو بدو پست بعدی رو بذار میخوام ببینم چقد طول میکشه به پای تعداد پستای من برسی!!!

خدایا خدایا!
ترجیح میدم تو این یه مورد به پات نرسم

عاطفه پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 22:36

خوش آمدید به ...

پست اولت که بـــــــدی نبـــــــــــــود
جای پیشرفت داری
چهههههههههههه

خدایا خدایا
چههههههههههههههه
خودم میدونم

الهام جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 12:25

به به به به به
ببین کی اینجاست.
به جمع نویسندگان خوش اومدی.

AT جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 13:32

قدم نورسیده ی ما هم مبارک
مرضی جون میبینم که شوما هم تازه راه افتادی....
ما هم خودمونو به عنوانه پیشکسوت(!) میکشیم کنار تاعرصه برای تازه راه افتاده ها باز باشه.....
نه ولی خداییش خوش اومدی گویا داری خودتو واسه صندلی داغ بعدی آماده میکنی؟؟؟!!!!!!!!

خره من خیلی وقته رسیدم
بابا پیشکسوووووووووووووت!!!!!!!!!!!حالا حالاها باید کنار دستت کار یاد بگیرم(بذار دلت خوش باشه)

چههههههههههههههههه
به همین خیال باش باید کم کم پست صندلی داغتا بذاری

نیلوفر جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 14:27

یه اینجام ارررررررررررررررره
باشد ما هم ارررررررررررررررره

پ ن پ
با تو همه جا آرررررررررررررره

فاطمه جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 14:51

میگم ی عنوان هم واسه پستت بذار!
بنویس اولین قدم یا پست ی تازه راه افتاده یا ی چی تو این مایه ها!!

نه دیگه همین که بییان تو کامنتا به لطف شماها(تو و عاطی) میفهمن عنوانا برا اینکه بیخیال شین پستما عنوانشا اینجا مینویسم



بابا من مرضیه 18سال دارم تازه راه افتادم
خوووووووووووووبس؟
خیالتون راحت شید؟

نیلوفر جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 17:16

از ذوق داری میترکی . نه؟
نشستی پشت سیستم تند تند داری کامنتا را تایید میکنی !
بابا بزار جوهرش خوش بشه یه 2 دقیقه تو صندوق بمونه بعد....

بیمیر
نشستم پشت سیستم چون دارم با فاطی تو یاهو میچتم فک کردی وایسادم نظرا تو (بوووووووووووقا)تایید کنم
حیف ک ترسیدم دوباره قضیه اسماعیل بزن قدش بشه نیلو جون اگه زودتر هما نبینیم 14م هما میبینیم نشونت میدم

نیلوفر جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 19:42

یه اینجوریه
باشه باشه مرضیه خانوم
اینا نگی چی بگی
ماهم به قول عاطی پشت گوشامون مخملی!!!
هی .(بیِـــــــــــــــــــــــــب). بیچاره

باشه نیلو جون تو درست میگی ولی هما میبینیم
تو مگه کار وزندگی نداری هی مییای اینجا!!!تازه مییاد به من چیز میگه!!!
والا
عاطی بیا اینا تو خونه کن

فاطمه جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 22:11

نه خیر باید سر در این پست اون جمله رو بنویسی....ما ول کن نیستیم!!!چههههههههه!

ببینم تو و نیلو کار و زندگی ندارین صبح تا شب اینجایین؟!والا...

عاطــــــــــــــــی!بیا دوتا بیمار واسه کیلینیکت پیدا کردم!

د ن د زشته
من یکی ک نه کار دارم نه زندگی

AT جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 22:46

نیلو برو تو خونه .................چادوردا(!)سرد کن!!!!
زیر نویس اصفهانی:
niloo boro too khoone......chadooreda sared kon...
خوب شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرضیه به عنوانه یه پیش کسوت بهت میگم خوبیت نداره تو همین پست اولت دعوا راه بندازی مگرنه مثله بعضیا حذفت میکننا!!!!!اونوقت آهو بیارو باقالی بار کن!!!!
شوما دوتا..............هی ......
کـ.........های بیچاره!!!!!!

عاطی مچی(مرسی) که دعواش کردی
راست میگییا سعی میکنم دیگه دعوا راه نندازم پیشکسوت
ولی تقصیر سوگلییهمگه نه؟

AT جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:05

نخیر یه سوگلی هیچ وقت از این غلطا(با عرض شرمندگی و عذر خواهی و پوزش!)نمیکنه.....ایراد از سوگلی نیست گفته باشم درسته حالا نرفت تو خونه ولی خب اشکالی نداره!
آقا منظوره فاطی چه جمله ایه؟؟؟؟
معتادای کـ........های بیچاره!

بایدم بترسی به سوگلی تیکه بندازی(آقا اینا از فاطی تقلب گرفتم)
این جمله:من مرضیه 18سال دارم تازه راه افتادم
خداییش الانه که 4تاییمونا(من تو فاطی نیلو)را از وبلاگ حذف کنن
هی ک............ت بیچاره ها

AT جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:23

جرئت داری بگو واسه چی باید بترسم به سوگلی تیکه بندازم.....به اونم تیکه میندازم به موقع اش!!!!
راس میگی خوبه صاحابش نیس مگرنه پرتمون میکردن بیرون

برا همون دیگه همون که اونه فهمیدی؟
به نفعته با من باشی وگرنه قضییه مرغابییا لو میره گفته باشم
عاطی وقتشه یکی خودتا دعوا کنه:
عاطی برو تو خونه چادوردا سرد کن
های خنک شدم

حراست وبلاگ جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:51

بسه دیگه برین خونه هاتون!!!مگه کار و زندگی ندارین؟

تکرار بشه همه حذفین!!

فاطی بت گفتم بوقی بت برخورد گویا!!!!!!!!!!
حالا چرا حراست وبلاگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقا منا نویسنده ی ناکام نکنید!!!!!!!

نیلوفر شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 00:07

نیگا نیگا نوچ نوچ نوچ مگه وبلاگ اختصاصی باباتونه که اینجوری توش جلون میدین!
برین دیگه وگر نه قید خودمم میزنم و زنگ میزنم کلینیک بیان جمعتون کنن!!!!!!!!!!!

جدی یه زنگ بزنین بیان منا جمع کنن طوری نیست شما هم نزنید مامانم زنگ میزنه بیان ببرنم
آقا نذارید منا ببرن قول میدم ترک کنم(از همون قولا که بعد دیدن نمرات درخشان ترم اول دادم و به همشم 3بار عمل کردم)
چههههههههههههههههههههههه
نیلو به حرف عاطی گوش بده برو تو خونه مثل من میشییا

ماهور شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 12:43 http://www.bluegirl.blogsky.com

سلام...
وبلاگ فوق العاده ای دارید عزیزدلم

مرسی
نظر لطفتونه
ماییم دیگه
بابا من بی جنبم این حرفا را به من نزنید
راستی یادم رفت بپرسم شماااااااااااااااااااا؟

فاطمه شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 14:06

بابا ی عابر بود داشت از اینجا رد میشد صداتونو شنید اومد ببینه چه خبره،همین!!!حالا باید شناسنامه نشون بده؟!
والا!

کسی نمیدونه چرا دیگه به جز ما هیشکی نمیاد وبلاگ؟بروبچچچچچ 6 دنگ وبلاگ به اسم خودمون شد،113 و بروبکس رو هم فرستادیم رفتن!تبریک!!!

حالا چرا میزنی؟
خوب فضولیم گل کرد به من چه؟
گویا هیچکس بی کارتر از خودمون نیست به این علت

AT شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 18:41

هورا به مناسبت نابودی این بروبکسیای بووووووووووووووووق همگی شب عید شام مهمون من....
سبزی پلو با ماهی تازه اون سه تا ماهی قرمزا بودن که گفتم بزنیم به سیخ اونا رو به عاطفه میگم بیاره باهاشون واستون سبزی پلو با ماهی بپزم
منم که دست پخت داغون!!!!

تو ما را مهمون کن سبزی پلو با ماهییم خوبه
از قدیم گفتن یه مو از خرس کندنم غنیمته
گویا فهمیدم این بروبکسییا چرا نیستن احتمالا دارن خونه تکونی میکنن

مهسا شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 18:51

شماها خسته نشید ی موقع!!!!!!!!!!!!!
مرضی بذار برسی بعد وبلاگو بترکونی!!!!!!!!!
باید ی فکری به حالت کرد داری از دست میری!!!!!!!!!!!ک..............بیچاره

به به مهسا خانوم
خوش اومدی
آقا مگه من چی کار کردم؟

مینا یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 11:11

گل گفتی مرضیه!
الان بروبکسیا مشغول خونه تکونین و وخ نمیکنن بیان وبلاگ!
تصورشو بکن یکیشون یه دستمال بسته به سرش یه دستمالم تو دستشه داره شیشه ها رو تمیز میکنه!
اون یکی طی(تی!) رو گرفته داره راه پله رو برق میندازه!
یکی دیگشونم با شامپو فرش افتاده به جون قالیا!
آخــــــــــــــی!!!!!
بیچاره هــــــــاااا!!!!
دلم واسشون سوووووخت!!!!

چهههههههه
چقد بشون مییاد این صحنه که گفتی
نمیخواد برا اونا دل بسوزونی که خودم همه این صحنه ها را تا پیروز بازی میکردم

بروبکس هر کدوم یه کامنت یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 12:41

خوب ه

چی خوب ه؟
راستی خونه تکونی تموم شد؟

AL! Rεzα یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 14:08

چتروم خوش میگذره ؟!
بجای اینکارا بهتره برید به ادامه ی خونه بسابی ! تون برسید !!
راستی اون کامنت بالایی رو هرکی فرستاده عضو بروبکس نیست !

ما هم طی تحقیقاتی که کردیم فهمیدیم طرف توهمی بیش نیست(بروبکسی نیست!!!!!!!)
کی گفته ما خونه بسابی(!!)میکردیم!!!!!!!!!ما و خونه بسابی!!!!
چههههههههههههههه
بچه ها گویا صاحبش اومد من دیگه میرم تو خونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد