وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

دانشگاه !!؟

یکم طولانیه اگه حالشو دارین تا آخرش بخونین. 

اهل دانشگاهم

روزگارم خوش نیست 

ژتونی دارم

خرده عقلی

سر سوزن شوقی

اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است

گاه گاهی می نویسم تکلیف

می سپارم به شما

تا به یک نمره ناقابل بیست

که در آن زندانیست

دلتان زنده شود

چه خیالی چه خیالی می دانم

گپ زدن بیهوده است

خوب می دانم دانشم بیهوده است

استاد از من پرسید

چقدر نمره زمن می خواهی

من از او پرسیدم

دل خوش سیری چند

اهل دانشگاهم

قبله ام آموزش

جانمازم جزوه

مشق از پنجره ها می گیرم

همه ذرات وجودم متبلور شده است

درسهایم را وقتی می خوانم

که خروس می کشد خمیازه

مرغ و ماهی خواب است

خوب یادم هست

مدرسه باغ آزادی بود

درس بی کرنش می خواندیم

نمره بی خواهش می آوردیم

تا معلم پارازیت می انداخت

همه غش می کردیم

کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت

درس خواندن آنروز

مثل یک بازی بود

کم کمک دور شدم از آنجا

بار خود را بستم

عاقبت رفتم در دانشگاه

به محیط خشن آموزش

و به دانشکده علم سرایت کردم

رفتم از پله کامپیوتر بالا

چیزها دیدم در دانشگاه

من گدایی دیدم در آخر ترم

در به در می گشت

یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم

از دیدن یک نمره ده

دم دانشگاه پشتک می زد

من نمی خندم اگر دوست من می افتد()

من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند

و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد

من در این دانشگاه

در سراشیب کسالت هستم

خوب می دانم استاد

کی کوئیز می گیرد

برگه حذف کجاست

سایت و رایانه آن مال من است

تریا، نقلیه و دانشکده از آن من است

ما بدانیم اگر سلف نباشد

همگی می میریم

و اگر حذف نباشد

همگی مشروطیم

نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود

کار ما نیست شناسایی مسئول غذا

کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها

کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم

اهل دانشگاهم

رشته ام علافی‌ست

جیب‌هایم خالی ست

پدری دارم

حسرتش یک شب خواب

دوستانی همه از دم ناباب

و خدایی که مرا کرده جواب

اهل دانشگاهم

قبله‌ام استاد است

جانمازم نمره

خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست

من نمی‌دانم که چرا می‌گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار

وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست

((چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید ))

باید از آدم دانا ترسید

باید از قیمت دانش نالید

وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم

من به گور پدر علم و هنر خندیدم !

کار ما نیست شناسایی هردمبیلی !

کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی !

کار ما شاید این است

که مدرک در دست 

فرم بی‌گاری هر شرکت بی‌پیکر را

پر بکنیم...

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 00:07

وای عاطفه جون خیــــــــــلی قشنگ بود مرسی واقعا!
مخصوصا اینجاهاش:
"::درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است::"

"::من کسی را دیدم
از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد::"

"::ما بدانیم اگر سلف نباشد
همگی می میریم
و اگر حذف نباشد
همگی مشروطیم::"
واون تیکه های آخرش خیلی قشنگ بود بازم مرسی!!

خواهش می کنم...
اتفاقا منم از همین قسمت هاش بیشتر خوشم اومد

علیرضا چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 01:12

قشنگ بود ...

الهام چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 10:25

یه پست خنده دار هم که گذاشتم با گریه جواب بده!!

آخه من به کدوم ساز شما ب...

مینا چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 13:21

خیــــــــــــــلی بامزه بود!!!
عیــــــــــــــــــن واقعیت!!!
ولی فکر کنم تن سهراب جـــــــــــــــونم تو گور لرزیداااا...!!!

ممنــــــــــون
شاید اگه سهراب هم تو زمان خودش ، دانشجو بود همچین شعری میگفت !!
والا....(؟!)

مرضیه چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 22:30

خیلی خوبس خوشم اومد
راستی دلم برات تنگیده!!!!!!!!!!!!!


اتفاقا این چند روزه تو فکرت بودم عزیزم
ی سری هم به دانشگاه بزنی بد نیستااا؟؟!

فاطمه چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 23:36

آفرین از این پست ها بذار...خیلی خوبه!!!

این ی پست رو هم فقط برای خاطر شماها گذاشتم

چی فک کردی؟؟!
منو از این پستاااا !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد