وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

حالا فهمیدی


زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه ش...د و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز....

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش
باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!!

برشون گردون ! زود باش !

دیوونه شدی ؟؟؟؟

عقلتو از دست دادی ؟؟؟

 یادت رفته بهشون نمک بزنی ... نمک بزن ... نمک ...
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری..

نظرات 4 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 22:17

دیگه داستان کوتاه پیدا نکردین ؟!
وبلاگ هنوز جـــــا داره هــــــا!
چهههههه!؟

مرضیه سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 09:57

چه خانومه صبوری بوده باید همون موقع با ظرف میکوفت تو سر شوهرش تا دیگه نه گیر بده نه دلش تخم مرغ بخاااااااااااااااااد

مهدیه چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 07:42

جالب بود!و مبالغه انگیز!!!
انتقاد سازنده: اصلا نمیشه خوندش! من که کپی/پیست کردم و از تو ورد خوندمش!
در صورت تمایل درستش کنید.

زهره یکشنبه 25 دی 1390 ساعت 18:57

واقعا راسته
منم وقتی پشت فرمونم اگه مامان یا زن داداشم کنارم باشن کلا میزنم جاده خاکی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد