سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ
چگونه میتوان با یک فشارسنج ارتفاع یک آسمانخراش را محاسبه کرد؟
پاسخ یک دانشجو:
” یک نخ بلند به گردن فشارسنج میبندیم و آن را از سقف ساختمان
به سمت زمین میفرستیم.
طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمانخراش خواهد بود.”
این پاسخ ابتکاری چنان استاد را خشمگین کرد که دانشجو را رد کرد.
ادامه مطلب ...
سکوت واژه ی عجیبی بود
اما معنا دار شد
معنا دار برای من
معنا دار برای
اتاق
معنا دار برای تک
باغچه ی حیاط
حتی برای پرنده ی
کوچک روی درخت
اشکهایم که تمام
میشود در انتهای این بی هدفی صدای تیک تاک ساعت شلاق میشود
و من با هر ثانیه
دور تر و دور تر میشوم از...
این روزها عکس که
میگیرم تنهایی را بیشتر حس میکنم
عکسها خالی اند
از من
از تو
از عشق
از صدا از نفس..
از زندگی
کاش حداقل حرمت
نیلوفرهارا نگه میداشتیم
چشمانم را میبندم
به امید اینکه بار دیگر که باز میشوند یتیم نباشند از دیدنت
به خدا به پیر به پیغمبر من یا علیرضا به هیچ نوع بشری از نوع IT هیچ گونه ایمیلی نفرستادیم.
یه مشکلی توی ایمیل هامون به وجود اومده (احتمالاً زیر سر مایکروسافتِ می خواد وجه ما رو خراب کنه!!!) اگه دقت کنین تروجانه نه من یا علیرضا !!! والا!!!
ای ستاره ها که از جهان دور
چشمتان به چشم بی فروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیده اید
درمیان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید
این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پی تباهی شماست
گوشتان اگر به ناله من آشناست
از سفینه ای که می رود به سوی ماه
از مسافری که میرسد ز گرد راه
از زمین فتنه گر حذر کنید
پای این بشر اگر
به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاست
به نظرم عکسای جالبین!
شما هم ببینین. امیدوارم خوشتون بیاد!
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان
پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی
رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.
پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام. ” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید:
” پسرم ، داری چی میسازی ؟ ” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم . ” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد!!!!!!!!!!
پرسپولیس ۲ ــــــ ۲ صبای قم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارازیت:
چرا تماشاچیا میگفتن پرسپولیس باغیرت....
فریادها مرده اند
سکوت جاریست
تنهایی ،حاکم سرزمین بی کسی است
می گویند خدا تنهاست
ما که خدا نیستیم
چرا تنهاییم؟
دکتر شریعتی
یه تیکه فلش که هیچ ربطی به هم نداره هیمنجوری گذاشتم
فلش نسخه 10 داشته باشین
جنبه داشته باشین
http://s2.picofile.com/file/7294617953/mohammad_mozafari23_yahoo_com.swf.html
سلام
این چند تا کاریکاتور رو صرفا واسه خنده گذاشتم!
امیدوارم دیگه کسی نگه : « متاسفم! شما این وبلاگ مهندسی و کاملا پروفسورانه(!) رو با . . . اشتباه گرفتین! چرا به شخصیت های علمی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی ، سیاسی ، اجتماعی ، جغرافیایی(!) ، تاریخی(!) ، مذهبی(!) ، تفریحی(!!) ، سیاحتی(!!) ، زیارتی(!!) و . . . توهین و هتک حرمت میکنین؟؟؟؟؟؟!!!!!!...... »
امیدوارم خوشتون بیاد!
حال بینیم که چگونه و در چه شرایط دشواری چینی ها کار خود را به انجام می رسانند؟!!