وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

صندلی داغ !!!


مهمان صندلی داغ :


::. مینا زمانی .::

نظرات 291 + ارسال نظر
مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 13:53

اون کادو که روز ولنتاین گرفته بودییا کی بت داده بود؟؟؟؟؟
گویا من این هفته نیام دانشگاه بهتره نظرت چییه؟؟؟

این هفته؟؟؟؟؟؟؟؟
تو تا آخر ترم پاتو نمیذاری دانشگاه!!
بت رحم میکنم و اجازه میدم فقط بیای امتحان بدی و جیم شی تو خونه!!!!

مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 14:25

فاطی داری تلافی میکنی(زنه سی شارپییه!!!!!)
نذار بگم اون خواب قشنگتا!!!!
مینا یه دوست دارم سر کلاس حل تمرین مبانیشون به TA شون ی چیزایی گفته(همونایی که خودت میدونی)نظرت در مورد حرفاش چییه؟؟؟؟؟؟!!!!

ببین عزیزم آدم وقتی با عصبانیت و هیجان زیاد داره حرف میزنه هر آن امکان داره یه چیزی از دهنش بپره که نتونه تشخیص بده این ممکنه یه معنی دیگه ای هم داشته باشه !!! فقط دنباله اینه که منظور خودشو برسونه!!!
اون دوستتم اون لحظه اونقدر شوک بهش وارد شد (به خاطر چیزی که گفته بود) که حسابی دست و پاشو گم کرده بود و داشت آب میشد میرفت تو زمین از خجالت !!!!
شما برای چند ثانیه سر کلاس خندیدین ولی فکر نکردین شبش اون اونقدر گریه کرد که کل سطح بالشش خیس شده بود!!!!

مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 14:29

مینا میشه اون قضییه تو اتوبوسا با الهاما بگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(مربوط به دست)

هیچی به هم دست دادیم
اتفاق خاصی نیفتاد!!!!

مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 14:31

تا حالا شده از داداشت کتک بخوری؟؟؟؟؟
تا حالا شده تو کتکش بزنی؟؟؟؟؟؟

آره
اون بیشتر تو کار مشت و لگده من تو کار پنجه!!!
یه بار اونقدر شدید پنجه کشیدم که خودمم از دیدن عمق نفوذ ناخونام تو پوستش وحشت کردم!!!!

مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 14:33

تا حالا شده بخوای یکییا بکشی(دور از جون خودم خدایا تو این هفته خودما به خودت میسپارم)؟؟؟؟؟؟

آره تو رو که صد در صد
گاهی اوقاتم آقای ایوبی رو

مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 14:41

مینا اگه ی روز با ماشین بیای دانشگاه بعد فرض کن داری از میدون فنی مییای بالا یهو میبینی 7 تا پسر دارن میرن اون طرف خیابون(نفهمیدی که منظورم کییا هستند) تو هم اینقد سرعتت بالاست که اگه ترمز نکنی بشون میزنی ترمز میکنی یا به راهت ادامه میدی مثلا فرض کن منم کنارت نشستم میگم مینا تندتر تندتر
الان چی کار میکنی؟؟؟؟

نه اصلا نفهمیدم!
خب تند ترش میکنم دیگه!!!!!
موقعیت به این توپی رو برا چی باید از دست بدم؟؟؟

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 14:51

آقا ی سوال :
تا حالا شده از ی پسری خوشت بیاد بهت محل نذاره؟!!!!!

خو آخه این چه سوالیه بله خیر باید جواب بدم؟
اگه بگم آره که ینی محل نذاشته
اگه بگم نه که ینی محل گذاشته
عجب گیری کردیماااا....!!!!
خوشم نیومده از کسی !!!!

بروبچچچچچ بعد از هماهنگی اینترنتی!! پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 15:25

ترین ها رو بنویس،اشکالی نداره حداکثر 3تا بگو بیشتر نه ها!:

الهام
الناز
مهسا
مرضیه
عاطفه.ر
عاطفه.م
فاطمه
نیلوفر
سیما
فائزه
عاطفه.ح
ناهید
نرجس
سپیده
مهدیه
محسن آصفی
احسان ایوبی
اسماعیل باولی
کامران جعفری
علیرضا صادقیان
محمد مظفری

الهام=فرهیخته ترین-دوست داشتنی ترین
الناز=با ایمان ترین-مهربون ترین
مهسا=متواضع ترین
مرضیه=پرروترین!!!
عاطفه.ر=گوله نمک ترین
عاطفه.م=آب زیره کاه ترین
فاطمه=شیطون ترین-باهوش ترینه باهوش ترین
نیلوفر=رک ترین-از عجایب خلقت ترین
سیما=خــ...خون ترین
فائزه=نمیدونم
عاطفه.ح=مهربون ترین
ناهید=ولوم پایین ترین!
نرجس=روابط اجتماعی بالاترین!!!
سپیده=اخمو ترین
مهدیه=چیزی به ذهنم نمیرسه!
محسن آصفی=ساکت ترین
احسان ایوبی=جنگ به راه انداز ترین-لج در آر ترین
اسماعیل باولی=از بین آقایون باهوش ترین-معلومه درسم زیاد میخوننااا...!
کامران جعفری=مرموز ترین-کلید خاموش روشن سر کلاسای استاد ملا(نشد ترینش کنم)
علیرضا صادقیان=امانت خراب کن ترین(رسمن جزومو جوییدینااا...)-با استعداد ترین تو برنامه نویسی-بین آقایون بامزه ترین
محمد مظفری=بیخیال ترین-مغرور ترین-سلام نکن ترین


خب خودمو هم می پرسیدین!

محمد پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 17:31

توی دانشکده ادبیات چه اتفاقی افتاد ؟
حداقل یه راهنمایی یه نکته ای یه حرفی

مراجعه کنید به کامنت خانوم صرامی که من براتون کپی پیست کردم اینجا:

مرضیه:
اولین جمله ای که بعد از خوندن عبارات زیر به ذهنت میرسه:
«راهرو»یه دانشگاه ادبیات «بعد کلاس زبان»(اون چیزی که خودم و خودت فقط دیدیم!!!)
پاسخ Mina:
آقای م.م .... ( «تو دلیه» ) !!!!

به علامت های « و » توجه فرمایید
الان بازم یادتون نیومد؟

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:02

آقا من ی اعترافی در مورد جزوت بکنم؟اون روز که رفتیم جزوتو زیراکس کنیم،میخواستم بمیرم از خنده!آخه فروشندهه دید جزوت رسما مچالس،مخالف جهت مچاله شده تاش کرد و اینا من گفتم الانه که بزنم زیر خنده،یهو یادم افتاد الهامم میخواست جزوتو زیراکس کنه تندی به بهونه الهام رفتم بیرون ،الهامو صدا میزدم و میخندیدم،تازه نبودی قیافه الهامو ببینی وقتی فهمید...کلاتصمیم گرفته بودم به آقای جعفری بگم فرداش نیان دانشگاه،باور کن!

جدا؟؟؟
کدوم فروشنده ی بوقی این کارو کرد برم حالشو بیگیرم؟؟؟؟
وقتی الهام جزومو پس داد نمیدونین چه حسی داشتم میخواستم برم باعث و بانیشو نابود کنم ولی دیگه به کمک دوستان به خودم مسلط شدم!!!
ینی آقای جعفری خطر از بیخ گوششون رد شداااا...!!!!
بعدشم که فهمیدم شاهکاره آقای صادقیان بوده!!!

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:06

سر کلاس استاد مهدوی هم ازت پرسیدم نشد دزست جواب بدی،چیجوری ارور این همه خط کدو بدون دیباگ کردن میگرفتی؟!!!!!

اگه بدونی چه بد بختی ای کشیدم سر پروژه دانشکده !!!!
چشت روز بد نبینه !!!!
قدم به قدم cout میذاشتم که آدرس خونه حافظه رو چاپ کنه بعد چک میکردم کجاش اشتباس!!!!!

مرضیه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:25

مینا نگییا
آقای مظفری شرط داره اگه تا یه هفته هر روز سلام کردین من این ماجرا را خودم با غلظتی که برا همه ی بچه ها(بروبچچچچچچییا) گفتم میگم
یا سلام کنین یا تو خماریش بمونین
هه

آره خوب فکریه !!!!
راه تنبیه خوبی پیدا کردی!!!!

AT پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:31

مینا جون سلام
تا حالا کسی رو دیدی که از رنگ صورتی خوشش بیاد؟

آره مگه صورتی آدم نیس؟؟؟؟
من که خوشم میاد البته نه هر صورتی ایو !!!
صورتی ای که یه نمه کثیف باشه !!!!
به اصطلاح صورتی چرک!

AT پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:35

اون لحظه که دیدی آقایون بعضیا جزوه ات رو مچاله و کتلت بهت پس دادن(البته با واسطه )چه حسی بهت دست داد؟

پارازیت:
اگه کسی خواست از مینا جزوه بگیره خواهشا قبل از اینکه بهش پس بده یه 5_ 6بار اتو ش بکشه ... اون روز مثی چیز ... این ...ینی چیز ....پفیلا (شکوفه!)(آخه این چه معادل سازی ایه ) تو قابلمه شده بود

حسمو که تو کامنت قبلی توصیف کردم ولی انگار تو توی پارازیتت بهتر شرحش دادی !!!

معادله پفیلا هم خودتی بی ادب!!!

AT پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:41

قشنگترین پست وبلاگ؟
قشنگترین پست هر نویسنده دروبلاگ؟

پست کل کل شعرا بر سر یک شعر که الهام گذاشته بود!
واقعا عااالی بود!!!
--------------------------------------------------------------------
فاطمه : آرزوی 10 و تیری در تاریکی(عکسای ورقه امتحانیای دانشجوها والتماساشون به استاد)

آقای مظفری : آخیشششششششششششششششش!!!(آقایی که دکترای ریاضی محض داشته میره شهرداری برای رفتگر شدن)

خودم : معادلات منطقی(مقایسه انسان و الاغ) - حاضر جوابی انیشتین(خانومه که از انیشتین خواستگاری کرده بود)

آقای صادقیان : پیری است و هزار عیب(پیرمرده میخواسته زنشو صدا کنه یادش نمیومده اسمش چیه از رفیقش مشخصات پروانه رو می پرسه)

عاطفه.م : خجالت یک شاهزاده عربی؟!(پسرم «بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»)

AT : الوداع بوقی.....سلام نیمچه بوقی!!!!(کامنتاش واقعن پایس حتمن یه دور دیگه برین بخونین)

نرجس : :) (کاریکاتور معادله مجاورت با استاد که برابر است با «این درس چقدر براتون مهمه» تقسیم بر «چقدر خوابتون میاد»)

الهام :گفتم همون اول

آقای آصفی : حسین وارث آدم(حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.) -
یا مهدی ادرکنی(نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست)

مهدیه : کامپیوتر....!(کامپیوتر مذکر است یا مونث؟)

مرضیه : [بدون عنوان](پدر زنه به دومادش بی ام و میده چون مادر زنشو از غرق شدن نجات نداده بوده)

زهره : دلنوشته(خداوندا !!!!!!!! نادانی دیروزم شادی امروزم را گرفت.......پس نادانی امروزم را بگیر تا شادی فردایم را نگیرد.......)

الناز : در حوالی بساط شیطان

آقای باولی : هیچ کدوم!!

آقای جعفری : بازم هیچ کدوم!!

شیوا :ثروتمندتر از بیل گیتس(بیل گیتس می‌گوید: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله مسلمان سیاه پوست.)

مهسا : گاهی...(گاهی گمان نمی کنی و می شود ... گاهی نمی شود که نمی شود... )

آقای ایوبی : یه پست دارن که اونم به درد نمیخوره!!!
------------------------------------------------------------------------
واقعا سوال خوبی بود!!
کل وبلاگو گشتم یه عالمه از خاطراتم زنده شد !

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:49

بهترین خاطره از ترم اول؟

راستش من ترم اول زیاد بهم خوش نگذشت خاطره خاصی یادم نمیاد اما به هر حال.......مگه میشه کسی جریان در پارچ رو فراموش کنه؟؟؟؟!!!!

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:49

بهترین خاطره از ترم دوم؟

جشن روز مهندسی که واقعا عاااالی و قشنگ بود خیلی خوش گذشت
جشن عید کلاس خودمون
جشن تولدم

واقعا نمیشه از بین این سه تا یکیشو انتخاب کنم!!!

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:54

از اون روزایی که تازه با بروبچچچچچ آشنا شده بودی بگو.فکر کنم جزء آخرین نفراتی بودی که به جمع ما اضافه شدی!(یعنی الان اصلا یادم نیست ترتیب دوست شدنمون چی بود)

آره من جزو آخرین نفرات بودم
چی بگم والا...
من اولش زیاد راضی نبودم که ده نــــــــفـــــــری گل هم افتادیم و هر جا هستیم همه با همیم.
تا چند وقت احساس نیاز شدیدی به یه دونه دوست خیــــــلـــــی صمیمی میکردم.
اینجوری بگم یه دوست جون جونی رو به ده تا دوست نه خیلی صمیمی ترجیح میدادم.
تا دو سه ماه اول یه جور خلا عاطفی برام درست شده بود!
ولی الان خیلی راضیم چون با هم خـــیلی صمیمی ایم و ده تا دوست جون جونی دارم!

محمد پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 20:32

من سلام نمی کنم و اصلاً هم دلم نمی خواد بدونم چه اتفاقی افتاده که بعداً بتونین بهم بخندین من که با پسرا فقط رفت و آمد دارم اونا هم نمی دونن پس نمی تونن بهم بخندن ؟؟؟ حالا توی خماری بمونین؟؟؟
راستی چرا . . . . . . . (بیخیالش بچه ها گفتن اینو نگم خوب نیست !!!)

خب نکنین!!!رفتار هر کس نشونه شخصیتشه!نه؟

«اصلاً هم دلم نمی خواد بدونم چه اتفاقی افتاده که بعداً بتونین بهم بخندین»:
الانم که شما خودتون خبر ندارین چه سوتی ای دادین ما میخندیم پس فرقی برای ما نداره که شما یادتون بیاد یا نیاد!!!

فعلا که شما و دوستانتون هستین که تو خماریش موندین که چی کار کردین!!!!!!!!!!!!!!

راستی چون که . . . . . . . (بیخیالش بچه ها گفتن اینو نگم خوب نیست !!!)

محمد پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 20:34

راستی چرا شما رو صندلی داغ نشستین یه بار شنیدم که قراره یکی دیگه از خانوما بره بالای صندلی !!!

من در جریانه اون خانومه نیستم!!
خانم فلاحتی ازم پرسید میشینی؟(چون قبلنا... ، خیلی وخ پیشا... بش گفته بودم یه بارم منو بشون) منم گفتم باشه!!!

الهام پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 23:09

حالا فاطی نه تو نمیخواستی عکس بگیری؟ همچین شیرجه زدی سمت مو.... که من با خودم گفتم انگار قضیه خیلی جدیه!

آقا من نبودم اون روز!!!
منم دلم عکس با مو... میخواد خو!!!!

الهام جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:06

مینا من طی یک تصمیم انسان دوستانه و به خاطر اون قضیه سطح بالش و اینا تصمیم گرفتم که سعی کنم کمتر اذیتت کنم ( البته قول نمیدم سعیم جواب بده!!! )

نه بابا با شوخیای تو که اذیت نمیشم!!!!
بالاخره اونقدر جنبه ی شوخی دارم که پا به پات بخندم !!!!

الهام جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:09

بهترین آهنگ؟

واقعا سخته بهترینشو انتخاب کردن ولی خوب اینا رو دوس دارم:
(قشنگترین تیکه هر آهنگو هم نوشتم)

سلام آخر-احسان خواجه امیری (سلام ای غروب غریبانه دل...سلام ای طلوع سحرگاه رفتن...)

یاور همیشه-داریوش (یاور همیشه مومن،تو برو سفر سلامت،غم من مخور که دوریت،برای من شده عادت)

تیتراژ مدار صفر درجه-علیرضا قربانی(آن دم که من عاشق شدم،شیطان به نامم سجده کرد،آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد)

هیاهو-گوگوش(پشت پنجره هنوزمچش به راهت میشینم،ای که بی تو خودمو تک وتنها میبینم)

بزن تار-هایده(بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته...بزن تار و بزن تار...)

خزان-کورش تهامی(چو شاخه های پر گل میلرزد،گل میریزد،ز باد سرد پاییز،به گلشن غم انگیز)

مه پاره-استاد همای(زلفت چو افشان میکنی،ما را پریشان میکنی،آخر من از گیسوی تو خود را بیاویزم به دار)

بوی باران-استاد شجریان(خلوت گرم کبوترهای مست،نرم نرمک می رسد اینک بهار،خوش به حال روزگار)

شقایق-داریوش(مثه مردن می مونه دل بریدن،ولی دل بستن آسونه شقایق...)

مرضیه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:22

آقای مظفری ما اینقد خودمون سوژه خنده داریم که نخوایم به شما بخندیمبعدشم فکر میکردم شما خیلی باجنبه این الان میفهمم که اشتباه فکر میکردم
بعدشم حتی اگه شما(منظورم فقط آقایه مظفرییه) سلامم بکنین معلوم نیست ما اصلا جواب بدیم یا نه
ولی مینا الان که اینجوری شد نظرت چییه که به همه آقایون بگیم چی شده تا کسایی که با آقایه مظفری رفت و آمد دارن هم در جریان باشن؟؟؟؟؟!!!!!

بد فکریم نی....!!!!

مرضیه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:34

راجع به افراد زیر اوایل چی فکر میکردی الان چی فکر میکنی؟؟؟؟
الهام
الناز
مهسا
عاطی
عاطفه.م
سیما
فاطی
نیلوفر
خودم(وای به حالت اگه بد فکر کرده باشی)
عاطفه حجازی
ناهید
فاطیما
زهره
نرجس
آقای صادقیان
آقای آصفی
آقای جعفری
آقای ایوبی
آقای باولی
آقای مظفری

راسیاتش من یه اخلاقی که دارم اینه که تا کسی رو نشناسم یا لاقل یه مدت از آشنایی باهاش نگذره راجع بهش و اینکه چه جور شخصیتی ممکنه داشته باشه فکر نمیکنم.ولی خب «الان» اینجوری فکر میکنم که...:

الهام=آزاد اندیشه و فکر بازی داره
الناز=اعتقاداتش به عقاید مذهبی محکمه ولی خشکه مقدس نیس
مهسا=زود با آدما جوش میخوره
عاطی=با مزس.وقتی عصبانی بشه با طرفش بد تا میکنه!
عاطفه.م=آدم درونگراییه و در مورد کاری که انجام میده یا فکری که تو کلشه با بقیه صحبت نمیکنه
سیما=خوب درسشو میخونه و دنباله اینه که پیشرفت کنه.احسنت داره!
فاطی=باهوشه-همیشه سعی داره به خدا نزدیک باشه
نیلوفر=تمرکز حواس اصلا نداره(در واقع پرش افکار داره شدید)
مرضیه=خیلی تو بروز احساسات و عواطف سفت و مقاومه
عاطفه حجازی=شخصیت آروم و متین و با وقاری داره
ناهید=حرف زدنش آرام بخشه
فاطیما=فک کنم یکم استرسی باشه.دیر با آدمای اطرافش جوش میخوره
زهره=شاید ناراحت شه نمیگم
نرجس=ضدیت شدیدی با آقایون داره-شاید تفکرات فمینیستی رو قبول داره
آقای صادقیان=فک کنم مدیریتشون خوب باشه.پس فردا تو یه سازمان مدیر موفقی میشن
آقای آصفی=به شدت درون گرا هستند.همیشه غم تو صورتشونه.
آقای جعفری=نمیدونم.فک کنم آدمین که جنبه ی بالایی دارن.
آقای ایوبی=همیشه میخوان همه چیز و همه کس به نفع ایشون باشه.
آقای باولی=درس خوندنشون و تحلیلشون برای حل مسائل قابل تحسینه.
آقای مظفری=من احساس میکنم تعصبشون روی تاریخ ایران بیش از حده!!! بیش از حد که میگم ینی تعصب تا حدیش خوبه بقیش ادعاست!در ضمن یه کمی هم مغرور به نظر میرسن!

مرضیه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:35

وزیرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وزیرفرهنگ و ارشاد:
وزیر جنگ:
وزیرارتباطات:
وزیرامور خارجه:
وزیر آموزش وپرورش:
وزیراقتصاد:
وزیربهداشت:
وزیر تعاون:
وزیر کشاورزی:
وزیر نفت:
وزیر علوم:

وزیر فرهنگ و ارشاد:منیره حیدری(دیدم که میگماااا...)
وزیر جنگ:آقای ایوبی!!!
وزیر ارتباطات:آقای جعفری!!!
وزیر امور خارجه:سیما
وزیر آموزش وپرورش:فاطمه
وزیر اقتصاد:مرضیه-شایدم آقای مظفری
وزیر بهداشت:خودم
وزیر تعاون:نیلوفر
وزیر کشاورزی:الهام
وزیر نفت:آقای باولی
وزیر علوم:آقای بارانی(فک کنم کلا یه نوکی به همه ی علوم زدند)

مرضیه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:36

اگه میتونستین 4 نفرو تبخیر کنین از بین بچه های کلاس کیارو تبخیر میکردین؟

لا اقل اگه از تو صندلی داغه آقایون کامنت کپی میکنی فعلاشو مفرد کن تابلو نشی!!!!!
اول از همه خودتو
آقای ایوبی
آقای مظفری
زهره(وختایی که میگه استاد هنوز وقت داریم تیکه ی بعد رو هم درس بدین)

مرضیه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:38


اگه تا حالا کارتون دیدی به این سوال جواب بده....خجالت نکش هم از دخترا بگو هم از پسرا....
باشنیدن اسم این شخصیت ها یاد کدوم یک از بچه های کلاس میوفتی :
1_سوباسا
2_جودی آبود
3_ایشی
4_مخمل
5_روباه مکار
6_سرندی پیتی
7_جولس وجولی
8_آن شرلی
9_زورو
10_حنا دختری در دانشگاه(شایدم پسری در دانشگاه)

ادامه توی کامنت های بعدی!!!!!

بچه خواهشن در این کامنت به کسی بر نخوره به خدا من اینا رو از رو شوخی نوشتم! قصد توهین ندارم

1_سوباسا=آقای جعفری
2_جودی آبود=زهره
3_ایشی=آقای وکیلی
4_مخمل=نمیگم ناراحت میشن
5_روباه مکار=آقای مظفری
6_سرندی پیتی=فاطمه
7_جولس وجولی=آقای بارانی و سپیده
8_آن شرلی=الهام
9_زورو=آقای صادقیان
10_حنا دختری در دانشگاه(شایدم پسری در دانشگاه)=مهسا حیدری

مرضیه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 12:40

هر کدوم از این شکلک زرد کنارییا شبیه کدوم یک از بچه ها کلاسند؟؟؟؟

= آقای مظفری
= خودم
= عاطفه.م وقتی دوزاریش هنو نیفتاده
= بازم آقای مظفری
= آقای صادقیان
=آقای آصفی
= آقای صادقیان وقتی حال دوستاشونو میخوان بگیرن
= نیلوفر وقتی هنگ میکنه
= مرضیه وقتی طرفو ضایع میکنه
= الهام وقتی زرشک پلو با مرغ سلفو میخوره
= سیما وقتی عصبانی میشه
=آقای باولی وقتی یه چیزه خنده دار می بینن (موقع حافظ نقاشی کردن من سر کلاس مبانی آی تی که استاد منو صدا کردن!!!)
= آقای صادقیان وقتی لجشون در میاد
= الهام وقتی من یه حرف ضد دختر میزنم
= عاطی وقتی خودشو میزنه کوچه علی چپ
=آقای ایوبی همچنین آقای مظفری
= فاطمه وقتی در مورد حل مسئله ای فکر میکنه

AT جمعه 21 مهر 1391 ساعت 13:35

مینا
میــــــخــــــنــــــــــــــــــدی؟

آره میــــــــــخـــــــــــنـــــــــــدم!

AT جمعه 21 مهر 1391 ساعت 13:38

اگه یه قاب خالی رو دیوار اتاقت باشه دوست داری توش چه عکسی بذاری؟

اینم سوال همیشگی خودت!من درجریان نیستم اگه قبلا ازت پرسیدن اینو تایید نکن

یه تقویم داشتم صفحه ی آذرش یه عکس از پاییز بود محشــــــــــــر!!!!
تا حالا چنین منظره ای رو تو هیچ عکسی ندیدم!
اونو میذارم.

پارازیت جمعه 21 مهر 1391 ساعت 16:18

چرا بعضی ها 67 تا بعضی هم 1 ؟
یه جمله درباره اینا:

» فاطمه (67)
» محمد (62)
» Mina (61)
» علیرضا (46)
» عاطفه .م (30)
» AT (28)
» نرجس (28)
» الهام (16)
» محسن (14)
» مهدیه (12)
» مرضیه (9)
» زهره (8)
» الناز (7)
» اسماعیل (4)
» کامران (4)
» شیوا (4)
» مهسا (2)
» فاطیما (1)
» احسان ایوبی (1)
» سیما (1)

» پارازیت(0)

خب معلومه که... اسامی بالا به ترتیب کاهش اعتیادشون به اینترنت مرتب شدن دیگه!!!
هر که اعتیادش بیش پستش بیشتر !!!!

راستی شما کی هستی گاهی یه بار میای یه پارازیت میندازی و میری؟؟؟؟

الهام جمعه 21 مهر 1391 ساعت 16:49

قضیه اون رزومت رو برا همه تعریف کن بخندیم!

آقا اون پروژه اضافیه اچ تی ام اله بود (رزومه هه).
من تصمیم گرفتم اینو درستش کنم.
حالا کدشم اصلا بلد نبودم از آقای صادقیان کمک گرفتم
(همینجا جا داره ازشون تشکر کنم)
بعد دیدم باید مهارتاما لیست کنم توش بذارم
هر چی فکر کردم به مخم فشار آوردم چیزی به ذهنم نرسید
گفتم برم از اینترنت رزومه رو سرچ کنم!
جاتون خالی رزومه ی یه بنده خدای از همه جا بی خبر که دکترای کامپیوتر داشت رو کش رفتم و مهارتشو کپی کردم.
حالا بخونین مهارتهای منو در رزومه مذکور:
تکنولوژی وب --->مسلط در به کار گیری انواع تکنولوژی های وب از جمله CSS,Ajax,Java Script,HTML جهت پیاده سازی وب
برنامه نویسی --->مجرب در برنامه نویسی ++C
بانک اطلاعاتی --->مسلط به مدل سازی اطلاعات،طراحی بانکهای اطلاعاتی رابطه ای و تجربه ی کار در محیط های MS SQL Server,Oracel
زبان انگلیسی --->در سطح پیشرفته جهت تحقیق ، مکالمه و ترجمه

ینی هر کی ندونه میگه این گوله ی مهارت و استعداد چطور ترم سه ی آی تی مونده؟

الهام جمعه 21 مهر 1391 ساعت 16:50

آخه از کی تا حالا ولوم صدا جزء مشخصات روحی و درونی شده؟؟؟

چرا میشه !!!!

خب حالا اگه یه جواب دیگه میخوای برای سوالت: احساساتمو بیشتر کنترل میکردم

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 17:52

ببخشید مینا جان،این یخده بی ربطه:
آقای مظفری اینو بگم که اون قضیه خودش همچین خنده دار نیست،واکنش بچه ها و اتفاقات بعدش به نظر من خیلی خنده دار تره وگرنه از این جور اتفاقا روزی هزار بار میوفته!البته ممکنه خنده داریش به خاطر اخلاق خودتون و نا آشناییه ما با بچه های کلاس تو روزای اول باشه!گفتم که خیالتون از بابت اینکه ی وخ الان سوژه خنده ما شده باشین راحت باشه.و این ماجرا نشه منشا دعوای الکی.
این قضیه سلام هم بیشتر وقتی یادمونه و درموردش حرف میزنیم که خودتون به بچه ها میگین "سلام کنین سلام کنین"و ی چند دیقه بعد از اینکه دور شدین،بعدش ما دوباره میریم سر شوخی های خودمون،اینم گفتم واسه اینکه ی وخ از این فکر که شاید سلام کردنتون مهم شده خوشحال نشده باشین.
در کل همش خاطره میشه بابا انقدر سخت نگیرین.(راستی به نظر باجنبه تر میومدینا!)

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 17:54

اما مینا خانوووم!!!!:
به نظرت خواب من سوتیه بزرگ تری بود یا خواب مرضیه یا خواب مهسا؟(دیگه خداییش خواب این دوتا خیلی چرت و پرت تر بود!)

خواب مهسا!!!!!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 17:56

یک روز دیگه مونده!!!!!
(صرفا جهت انتقال استرس!!)

وای نکن همچین قلب آدم وایمیسه خو...!!!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 17:57

نوشتی که از بچگیت استفاده نکردی و چیزی نفهمیدی،چرا اونوخ؟!

گفتم که ...
اون جور که باید بهم خوش نگذشته!!!
دوران بچگیم خیلی روزمرگی داشت.
همش مدرسه ... خونه ... مدرسه ... خونه ...
تو خونه هم درس ... کارتون ... درس ... دوباره درس
خو این چه بچگی ایه؟؟؟
بچه باید آتیش بسوزونه!
شیطونی کنه!
مشق ننویسه!
درس نخونه!
بره تو کوچه دوچرخه سواری کنه!
سر به سر معلمش و هم کلاسیاش و بچه های فامیل بذاره!
اصلا از دیوار راس بالا بره!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 17:58

الهام جان نکنه میخواستی تنهات بذارم اونجا؟!!!فکر کردی،همین رفت و آمدت به دانشگاه که دنبالت نیستم بسه!

همینو بگو والا !!!
آدم دیگه نمیتونه به اتوبوسم مطمئن باشه!!! خخخخخخ....

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 17:59

اسمتو مامانت انتخاب کردن یا بابات؟
چرا مینا؟
اگه تو بچه دومی بودی و ی خواهر بزرگ تر داشتی که اسمش مینا بود،اسمتو چی میذاشتن؟
(هان؟!فکر کنم اینجا به کمک مامان و بابات احتیاج داشته باشی)

یه لیست از اسمایی که دوس داشتن درست کردن که «مامانم» مینا رو وارد اون لیست کرده بوده.
بعد که میخوان از اون لیسته یکیشو بردارن «بابام» مینا رو انتخاب میکنن، مامانمم ok میدن و به این ترتیب من مینا میشم!!!

چون قشنگه!

مامانم میترا رو دوست داره! از فرناز و فرزانه هم خوششون میاد!(ولی به احتمال بیشتر همون میترا)

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 18:02

دوست داشتی خواهر بزرگ تر داشته باشی یا برادر بزرگ تر؟
چرا؟

من همیشه از بچگی حسرت یه خواهر بزرگتر رو میخوردم!!!!
خیلی خوبه. مثه یه دوست صمیمی یه سنگ صبور برای آدمه. چیزایی هست که نه میتونی به مامانت بگی نه به دوستت اینجاس که نیاز شدید عاطفی به خواهر بزرگتر پیدا میکنی!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 18:03

ادامه کامنت شخصیت های کارتونی:
11_الستون و ولستون سه تا میشن با دون دون!!
12_تام یا جری
13_میگ میگ
14_کاکرو(!)
15_واکی بایاشی
16_پینوکیو
17_سندباد
18_علی بابا
19_علاالدین
20_باب اسفنجی

ادامه دارد....

11_الستون و ولستون سه تا میشن با دون دون!!=منیره میر حاج و منیره حیدری و هدی شیری که همیشه سه تایی با همن!!!
12_تام یا جری=نمیدونم
13_میگ میگ=مرضیه!
14_کاکرو(!)=شکل اون آقاهه ترم بالاییه که کلاس گسسته میومد قدش بلند بود چارشونه بود یه نمه موهاش بلند بود تل میزد
15_واکی بایاشی=نمیدونم
16_پینوکیو=بازم مرضیه
17_سندباد=بچیگیای آقای جعفری
18_علی بابا=نمیدونم
19_علاالدین=بازم نمیدونم
20_باب اسفنجی=آقای صادقیان!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 18:04

اینم قسمت آخر شخصیت های کارتونی:
21_پت & مت
22_لوک خوش شانس
23_هـــــــــــــــــفـــــــــــــــــــــت کوتوله!
24_داداش کایکو
25_خواب آلو (مدرسه موش ها!)
26_دم دراز(مدرسه موش ها!)
27_ملوان زبل
28_کلاه قرمزی
29_پسرخاله
30_زیزیگولو

21_پت & مت=خودم و دوست صمیمیم هدی
22_لوک خوش شانس=آقای مظفری
23_هـــــــــــــــــفـــــــــــــــــــــت کوتوله!=خب دیگه از تعدادشون معلومه کیان
24_داداش کایکو=نمیدونم
25_خواب آلو (مدرسه موش ها!)=آقای آصفی
26_دم دراز(مدرسه موش ها!)=خودم
27_ملوان زبل=آقای باولی
28_کلاه قرمزی=وای اون که دیگه خوده منه!!!
29_پسرخاله=نیلوفر
30_زیزیگولو=کپه فاطیه!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:41

ولی به نظر من مینا جان خواب تو سوتیه بزرگ تری بود!!!!
مخصوصا استاد نصیری و تخته پاک کن!

وای اون که افتضاح بود تا یه هفته صحنش جلو چشمم بووود!!!!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:47

اگه بچۀ3،4سالت بیاد بگه مامانی برو دوست ندارم،ما بابامو دوست دارم ،چی کار میکنی؟
حالا اگه بیاد بگه،اه مامان این بابا رو از خونه بنداز بیرون،دوسش ندارم،چیکار میکنی؟

شاید انتظار دارین این سوالو خنده دار و با شوخی بگم. ولی به نظرم سوالش ارزش اینو داره که جدی بهش فکر کنیم:

یکم ارتباطمو باهاش پر رنگ تر میکنم و از باباش میخوام که توجه بچه رو بیشتر به سمت من جلب کنه.مثلا بهش بگه برو نظر مامانتم بپرس ببین اون چی میگه یا اگه مامانت موافق نباشه این کارو نمیکنیم.

به باباش میگم یه کم ارتباطشو با بچه پر رنگ تر کنه و من سعی میکنم توجه بچه رو بیشتر به سمت پدرش جلب کنم.مثلا حرفای بالا رو درمورد پدرش بهش میگم.

(البته شاید خیلیاتون این راهکار منو قبول نداشته باشین ولی از نظر من این بهترین راهه)

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:48

تاحالا مزاحم تلفنی شدی؟چی میگفتی پشت تلفن؟

آره یه بار فوت کردم یه بارم یه اسم پروندم طرف گفت بله هستند گوشی...... منم فوری قطع کردم!

من بیشتر تو کاره زنگ در خونه بودم تا زنگ تلفن!!! با دختر خالم یه چند بار زنگ چند تا خونه رو زدیم و در رفتیم!!

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:49

بهترین بازیه کامپیوتری که داشتی؟
اولین بازیه کامپیوتری؟

من اهل بازی کامپیوتری نیستم ولی یه بازی هس که یه سنجابه (شایدم یه روباهه نمیدونمم چی چیه) میره از رو موانع میپره نباید بیفته زمین و باید حلقه هایی که تو هوا آویزونه رو قورت بده اونو دوس درم!

اون بازیه که یه گروه پلیس بودن باید دزدا رو توی سه مکان دنبالشون میکردن و میکشتن:تو خیابون تو قطار تو کشتی اون اولین بازی بود.

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:50

مینا عکس العمل مامانت بعد از دیدن فیلم تولدت چی بود؟مخصوصا اون لحظه تاریخی؟

گفت وقتی ده تا خل و چل دو هم جمع شن بهتر از این نمیشه که!!!

اون لحظه ی تاریخیم که دیگه هیچی... عاطی جون بهتر میدونه...

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:51

کم ترین نمرت تو دانشگاه؟
کم ترین نمره تو دبیرستان؟
کم ترین نمره تو راهنمایی؟
کم ترین نمره تو دبستان؟
(چه انتظارایی دارم تو الان یادت نیست ناهار چی خوردی!!!)

کم ترین نمرت تو دانشگاه؟8 و نیم(میانترم فیزیک2)(از دو روز قبلش تهران بودم)
کم ترین نمره تو دبیرستان؟فک کنم 14 یا 15 (اولین امتحان ریاضی 2)
کم ترین نمره تو راهنمایی؟والا یادم نمیاد بخدا!
کم ترین نمره تو دبستان؟

فاطمه جمعه 21 مهر 1391 ساعت 19:54

اگه یه پسر بیست و سه چار ساله داشته باشی ، یه روز داری لباستو که به چوب لباسی آویزونه و شلوار پسرت روش آویزونه رو برمیداری که شلواره میوفته زمین و یه پاکت سیگار از جیبش میزنه بیرون!!با پسرت چه رفتاری میکنی؟ چی بهش میگی؟

خوب سوالای منو به خودم تحویل میدی! بد نگذره یه وخ؟

اینم جا داره جدی بش فکر کنیم:

اول از همه بدون اینکه خودش بفهمه پدرشو در جریان قرار میدم بعد میشینیم باهاش صحبت میکنیم علتشو میپرسیم برای فرار از کدوم مشکل یا ناراحتی این کارو کرده و بعد از خودش پیشنهاد میگیریم که برای حل ناراحتیش به جای سیگار چی کار کنیم اگه بعد از یه مدت دیدیم هنوز سیگارش ادامه داره از یه روانشناس یا مشاور خانواده کمک میگیریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد