پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده
آه فقط یک پرنده بود...
« فروغ فرخ زاد»
سلام.عیدت مبارک...
بعلـــــــــــــــــــــه!!!
سلام گلم...
عید تو هم مبارک باشه و از این حرفا !!!!
بعلـــــــــــــــــــــه ؟؟؟
وای عاطفه از اینا نذار!!!!!!!!!!!
اینقدر دلم گرفته که حد نداره. کاش تعطیلات تموم میشد.
واقعا دلم میخواست یه پرنده بودم .
شد من ی پست بزارم تو خوشت بیاد!!؟؟!؟
(؟!) چرا گرفته؟؟ من نباشم الهام جونمو این جوری(
) ببینم !؟!؟
) شو دیگه؟!
قربون دلت نرم
این جوری(
پرندس دیگه ، آدم که نیس !
واقعاً که تنها (؟) پیام ژرف (!) این متن همین بود !!؟؟
تنهایی به این مسئله پی بردید یا طبق روال بروبکس ....
وااااااااااای
خیلی قشنگ بود!
البته خب مصلماْ؟!(مسلماْ ؟! مثلماْ ؟!(دیگه این یکی رو فکر نمیکنم!) عیدتون هم مبارک!
ممنون عزیزم


عید تو هم مبارک
همچین بگی نگی ، یخده دلم برات تنگیده!!!
من کی گفتم از پستای تو خوشم نمیاد؟





هستم.
خیلی قشنگ بود فقط من اون موقع خیلی داغون بودم.
الان هم کاملا اینجوری
حالا چرا اینقد عصبانی میشی
چرا داغون بودی؟؟؟؟
هویجوری!!!!
چاکریم !!!
خب پرنده بود دیگه!!!
مگه میتونست روزنامه بخونه؟؟؟؟
لابد دیگه می تونستـــــه !!!!؟؟؟