وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

بالهایت را کجا جا گذاشتی؟؟...


پرنده بر شانه های انسان نشست.انسان با تعجب رو به پرنده کرد وگفت:"اما من درخت نیستم،تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی..."


پرنده گفت:"من فرق درخت هاوآدم ها را خوب می دانم،اما گاهی پرنده ها وآدم ها را اشتباه می کنم".


انسان خندید وبه نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.


پرنده گفت:"راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟"


انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید.


پرنده گفت:"نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است".


انسان دیگر نخندید.انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد.چیزی که نمی دانست چیست.....

شاید یک آبی دور........یک اوج دوست داشتنی......


پرنده گفت:"غیراز توپرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است.درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت دارد امااگر تمرین نکند،فراموش می شود".

پرنده این را گفت و پرزد.انسان رد پرنده را دنبال کرد.تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد.

به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود وچیزی شبیه دلتنگی در دلش موج زد.


آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت:"یادت می آید،تورابادوبال ودوپا آفریده بودم...زمین و آسمان هردو برای تو بود اما تو آسمان را ندیدی...

                                                                   راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی؟"

انسان دست بر شانه هایش گذاشت


وجای خالی چیزی را احساس کرد...

آن وقت رو به خدا کرد....

گریست....

نظرات 7 + ارسال نظر
عاطفه شنبه 24 دی 1390 ساعت 20:38

واااااااای عاطیـــــــــــــــــی...

خیلـــــی خوب بود

واااااااای عاطیـــــــــــــــــی...
خیلـــــــی ممنون!!!!!

فاطیما شنبه 24 دی 1390 ساعت 20:43

خیلی زیبا بود عزیزم.

متشکرم عزیزم.

فاطمه شنبه 24 دی 1390 ساعت 22:47

عاطـــــــــــــــــــــــــــی جونم.خیلی خوشگل بود

فاطـــــــــــــــــــــــــی جونم.ممنون!

مهدیه شنبه 24 دی 1390 ساعت 23:28

وهمچنین من

الهام یکشنبه 25 دی 1390 ساعت 18:02

خیییییلی عالی بود
من هم همچنین(مگه فارسی بلد نیستی که مینویسی ایضا؟ کم تیکه انگیلیسی مینداختی حالا رفتی سر عربی؟)

oh sorry.....
Can you speak english?
اوم...ببخشید....you know.....پرشن صحبت کردن واسم سخته؟؟؟!!!!
(خدایا خدایا!!!)
باشه به خاطره پاس داشتن زبان پارسی اون پادسخن ابتدائی را درست میکنم!!!
(سخن پایانی ام واین یکی همش پارسی بود!!)

الهام دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 13:38














بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله!!!!
به پارسی:آریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!!!!!

سیما پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 13:02

s.t you want to fly you want to go far away from every thing but your fate wont allow you to fly so you must accept submission and wont attempt
اولا (خدایا خدایا)
دوما(منم پرشنم نیمد شرمنده)
سوما (تو بینظیری)

ها!!!!!وهمچنان ها!!!!...نه فایده نداره...
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا!!
اولا خدایا خدایاچهههههههههههههههههههههههه واز این حرفا

دوما خدایا خدایاچهههههههههههههههههههههههه واز این حرفا

سوما چمنتیم....ببعی نشی بخوریمون!!!!!
ودر آخرممنون گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد