در روزگار قدیم, پادشاهی سنگ بزرگی را وسط یک جاده اصلی قرار داد. بعد خودش وهمراهانش در گوشه ای قایم شدند تا ببینند چه کسی آن را از جلوی مسیر بر میدارد. برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکه های خود به کنار سنگ رسیدند,آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیاری از آنها هم به پادشاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. اما هیچ کدام از آنها کاری به سنگ نداشتند.
کمی بعد یه مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه اش را زیر سنگ قرار داد و سعی کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. بعد از کلی زور زدن و عرق ریختن بالاخره موفق شد. وقتی که سراغ بار سبزیجات برگشت متوجه شد کیسه ای زیر آن سنگ بوده.کیسه را باز کرد.پر از سکه های طلا بود و یادداشتی از جانب شاه که این سکه ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند!
"گاهی موانع فرصت هایی هستند تا وضعیتمان را بهبود بخشیم."
---------------------------------------
- مسئولیت پذیر باشید.
- برای پیشرفت باید از خودگذشتگی داشته باشید.
- برای رسیدن به برخی ایده آل ها نباید منتظر ماند تا بقیه کاری بکنند,خودتان باید دست بکار شوید.
---------------------------------------
خیلی قشنگ بود مهدیه جان