سر
جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر
نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون
لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!
گفت : پریشانم گفتم : گرسنه ام ! گفت : بخور از سهمِ نانم گفتم : کجا بخوابم ! گفت : روی چشمانم گفتم :پارچ آب برگشت رو فرش گفت: ای خدا ذلیلت کنه ک.... دست و پا چلفتی