این سوتی هم مربوط میشه به آز فیزیک،که خب در زمان نوشتن اون پست اصلن یادم نبود که بنویسمش!!!
عاطفه.م و تقلب هایی که به درد هیچ کس نخورد :
راوی خودم ، فاطمه: جلسه قبل از امتحان رو که یادتون میاد.آخر کلاس همه یا دنبال نمره گزارش کارهامون بودیم یا داشتیم توسر اسیلوسکوپ میزدیم یا تازه داشتیم روش کار با آمپرسنج رو یاد میگرفتیم!!! اما عاطفه مرتب از سر ایم میز میرفت سراغ اون یکی میز و جزوشم دستش.پیش خودم گفتم داره همه آزمایشارو ی دور مرور میکنه خوش به حالش. در راه برگشت به خونه توی اتوبوس: من:خوش به حالت امروز همه آزمایشا رو ی دور دوره کردی نه؟ عاطفه با کمال پررویی:اینو!!!نمیدونی چیکار کردم که!روی همه میزها و شیشه هاشون و وسایل آزمایشگاه تقلب نوشتم! من و AT: عاطفه بدون توجه به قیافه ما ادامه داد:ولت سنج آزمایش ...(یادم نمیاد کدومو گفت)خیلی خوب بود انقدر خودکار روون مینوشت روش!!دیگه نمیخواد فرمول حفظ کنیم همشونو اونجا نوشتم.
روز امتحان: فکر میکنید چی شد؟ . . . . شما جای اون بودین چه احساسی بهتون دست میداد؟ کلی تقلب بنویسین اونوقت استاد بندازتتون توی اون دخمه ته آزمایشگاه ،ی برگه بده دستتون که فقط عنوان آزمایشو روش نوشته و ی چهارتا دستگاهم بذاره جلوتون!!!!
یادمه هر دفعه که استاد افسانه میرفت توی اون دخمه: عاطفه:استاد V رو بدست بیارم؟ دفعه بعد با حالتی که بیشتر شبیه التماس بود تا سوال کردن : مقاومتشونو اندازه بگیرم؟استاد من هیچی بادم نمیاد... دفعه بعد:استاد باید با آمپرسنج کار کنم؟.......آره؟.....نه؟.....اینم نه؟!!!!پس چی؟توروخدا استاد!!!!
دیگه نمیدونم چیکار کرد فقط خداروشکر میکنم به تقلب های عاطفه اعتماد نکردم...
|