وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

یک عاشقانه ساده

اول دوستی زیاد بهت سخت نمیگیره.و تو هم که تازه اونو پیدا کردی و نمیخوای ازدستش بدی خیلی بهش ابراز علاقه میکنی.با هر محبت کوچیکی کلی تشویقت میکنه و بیشتر از خودت بهت محبت میکنه.هر جایی که بری باهات میاد و تو از اینکه همیشه کنارته خوشحالی.شونه به شونه توی تک تک لحظه ها کنارته.شب های تاریکی که تا دیروز ازشون میترسیدی،حالا میشن زیبا ترین لحظات زندگیت و روزها رو به امید درددل های شبانه و آغوش گرمش سپری میکنی. چه لحظه های عاشقانه ای!


خیلی دوست داره.بهت میگه برو به کارت برس من اینجا هستم.میری سراغ کارهات.تند تند برمیگردی ببینی هست یانه.و هر بار که برمیگردی بهت لبخند میزنه.نگاه گرمش بهت نیرو میده و تو دوباره مشغول کارهای روزمرت میشی.هرکاری رو که تموم کردی برمیگردی بهش نشون میدی و اون با صبر و حوصله،ریز به ریز کارتو بررسی میکنه و تشویقت میکنه و اگه اشتباهی توی کارت باشه بهت میگه.و تو از اینهمه توجه اون متعجبی.آخه خیلی دوست داره!

روزها میگذره و برات میشه عادت.دیگه میدونی که همیشه هست.آخه فهمیدی چقدر دوست داره!کم تر برمیگردی،هر از گاهی هم که بر میگردی ی لبخند میزنی و دوباره روتو بر میگردونی.خودت نمیفهمی ولی اون سردیه نگاهتو میفهمه.

این آخری ها وقتی برمیگردی میبینی دیگه نگات نمیکنه.حواسش جای دیگس.به یکی دیگه داره نگاه میکنه.اما هنوز همونجا نشسته.آخه خیلی دوست داره!

پا میشی میری کنارش یکمی حرف میزنی.مثل طوطی حرف های عاشقانه تحویلش میدی.اما حواست نیست اون زودتر از خودت به سردیه کلماتت پی میبره.برمیگردی میگی درس میشه.

کم کم توی روزمرگی گمش میکنی.بر میگردی میبینی نیست.میدونی دوست داره پس نمیترسی.میگی خودش برمیگرده!آره دوست داره.از دور نگات میکنه و منتظرته...ولی تو...

یهو یه مشکل بزرگ تو کارت پیدا میشه.میگردی دنبالش.اون که میبینه دنبالش میگردی سریع خودشو میرسونه بهت.نگات نمیکنه ولی به حرفات گوش میده،آخه خیلی دوست داره.شروع میکنی به گله و شکایت و جیغ و داد که من حواسم نبود،تو چرا بهم نگفتی اشتباهه؟!و اون سکوت میکنه،میدونه عصبانی هستی،صبر میکنه تا آروم شی.تو که آروم شدی شروع میکنی به کمک خواستن.میخندونیش،حرف های عاشقانه بهش میزنی و اون سرشو بالا میاره،نگات میکنه و مثل قبل لبخند میزنه.لبخندش سرده،آخه اون میدونه که قراره دوباره فراموشش کنی.ولی خب دوست داره!

آروم میشی مشکلاتت حل میشه،همه کارها رو به راه میشه،وباز اونه که منتظره و تویی که ...

شب هات تاریک میشن،تنها میشی،هر چی بیشتر تلاش میکنی غمگین تر میشی

تنهای تنها  میشی...

برمیگردی به عقب نگاه میکنی.دنبالش میگردی ،توی نمازات،توی حمدت،توی سبحان الله؛حتی توی سجده و قنوت هم پیداش نیست!ی شب تاریک که ستاره ها همه خاموش شدن،چشمات دنبالش میگرده،اشک می ریزی،صداش میکنی.دلت که زودتر از خودت میفهمه داره نگات میکنه یهو میگه"یا رب من لی غیرک..."دلت که اینو بگه،دوباره میاد.شبتو روشن میکنه.همه گذشته رو فراموش میکنه و دوباره لبخند میزنه.

آخه دوست داره!


حواست باشه،اون نماز و روزه و تکلیف نمیخواد،اون محبت میخواد،عشق میخواد ازت!نماز و روزه فقط امتحانه.فقط پیغام های اونه برات تا یادش باشی.حواست باشه پیغام هاشو بی جواب نذاری،با عشق جواب بدی که اون زودتر از خودت نگاه های سردتو میفهمه!

نظرات 14 + ارسال نظر
مرضیه پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 23:08

وای فاطی خیلی خیلی خشگل بود

ممنون مرضی

الهام پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 23:27

خیلی خیلی قشنگ بود
اون میتونه ببخشه ولی ای کاش خودمون با یاد آوری گناهانمون میتونستیم جلوی حس نفرت از خودمونو بگیریم.

نباید بذاریم این حسی که بهمون دست میده بشه تنفر...چون دیگه نمیریم دنبالش.باید بشه تجربه...باید بشه پشیمونیه واقعی از گذشته.منظورم این نیست که دیگه خیلی پررو بشیما!

علیرضا جمعه 4 فروردین 1391 ساعت 09:05

ممنون قشنگ بود .
گاهی وقتا میندازتت توی مشکل و دردسر ، تا فراموشش نکنی ، آخه خیلی دوست داره !

آره،شاید داره صدات میکنه!
گاهی وقتا توی این مشکلات بازم به یادشی،میخواد از خودت بدت نیاد و مطمئن بشی که تو هم دوسش داری.
اما بازم این خودشه که کنارت میمونه و نمیذاره فراموشش کنی.آخه خیلی دوست داره!

مهدی جمعه 4 فروردین 1391 ساعت 17:41

با معنی بود ولی پر از بیوزنی بود حرف خوب رو باید خوب زد

سبک نوشتن فرق میکنه!من اینجوری بلدم.جور دیگه ای نمیتونم.درواقع اینو باید بلند برای خودتون بخونین.انگار یکی نشسته جلوتون داره آروم وخودمونی باهاتون حرف میزنه!

AT جمعه 4 فروردین 1391 ساعت 20:44

فقط باید بگم یعــــــــــــــــــــــنی خاک بر سر من!!
فاطی [:S001
شایدم الان از اون دفعه هاییه که لحظه ای سرمو برگردوندم و نمیدونم یا نمیتونم بگم چی دیدم یا چی باید میدیدم........این جمله رو دوس دارم :الهی وربی من لی غیرک...چون منو یاده.....اَه خاک بر سر من!

گفتی کتابخونه!!!
منم یاده اون روز افتادم!
فقط میتونم بگم:
"تو هم آنجا بودی میدانم...

دستان گرمت را برشانه هایم احساس کردم...

و آغوش گرمت را وقتی اشک میریختم

لیلی بازهم برایم دست تکان بده

چقدر زیبا میشوی....و من عاشق تر"

خاک برسرم عاطی!!!!
ادامه متنو ننوشتم...وای از اون روزی که دوباره و سه باره گمش کنی...وای از اون روزی که دلت نفهمه داره نگات میکنه...وای از اون روزی که دلت نگه"الهی و ربی من لی غیرک..."

کاش بشنوه که میگم::
" همیشه کنارم بمان ... از بی تو بودن می ترسم

مراقبم باش ... هنوز دنبالم می آید

دستانم را بگیر...تا مرا با خود نبرد"

دلم تنگه واسه اون روز قشنگ عاطی!!

AT جمعه 4 فروردین 1391 ساعت 21:09

منم دلم تنگه هم واسه اون روز قشنگ هم واسه....(تو میدونی واسه چی! واسه همون هم گفتم اَه خاک برسر من...)....
اَه خاک برسر من!!!!


واقعا خاک بر سرم!

مهدیه شنبه 5 فروردین 1391 ساعت 20:27

واقعا عالی بود......
ممنون

سلام بر مهدیه!عیدت مبارک...
ممنون و بعد خواهش!

نیلوفر دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 21:52

عالی بود تو بی نظیری
همه که نوشته هاتو نخوندن بدونن چه دست طلایی داری منکه خوندم میگم بازم بی نظیری

ممنون
دست طلایی؟منظورت همون تراوشات 4 ذهن....بود دیگه؟!

فاطیما چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 00:09

عالی بووووووووووووووود

ممنون

زهره پنج‌شنبه 17 فروردین 1391 ساعت 12:16

واقعا خوب بود...
دقیقا درک میکنم...
حس فوق العاده ایه که وقتی با تمام اشتباهات بزرگت دیگه حتی از زندگی کردن ناامید شدی 1هو ته قلبت با:
**الابذکر الله تطمئن القلوب**
آروم میشه و امید میاد توش...
وقتی تو 1چشم بهم زدن تمام کاراتو ردیف میکنه آخرشه...

ممنون.
آره دقیقا چون خیلی دوست داره!

مینا دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 13:11

شدیـــــــــــدا زیبا بود!!!!

ممنـــــــــــــــــــــون!!!

ϻӔαʃ§∑ سه‌شنبه 22 فروردین 1391 ساعت 13:50

خیییلیییییی قشنگ بود
باید بگم:
>>>>هااااااء هزاااار تمن<<<<

ممنون.

باید بگم چی؟این که نوشتین یعنی چی؟!

ϻӔαʃ§∑ سه‌شنبه 22 فروردین 1391 ساعت 23:26

معادل فارسیش میشه:
چییییی میییییگیییییی!!!!!

واقعا!!!!چه جالب!
بعد" هااااء دوهزاااااااااااااار تُمن" چی میشه؟

ϻӔαʃ§∑ چهارشنبه 23 فروردین 1391 ساعت 00:26

با افزایش مقدار .تعداد حروف ی بیشتر میشه
واسه دو هزااااااار میشه چییییییییییییی میییییییییییییگییییییی!!!!!!
تمن هم با کسره خونده میشه!!!

واقعا!!!!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد