وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه اصفهان

وبلاگ دانشجویان it ورودی 90 دانشگاه اصفهان

دلنوشته

خداوندا !!!!!!!! 

نادانی دیروزم شادی امروزم را گرفت....... 

پس نادانی امروزم را بگیر تا شادی فردایم را نگیرد.......

این روزها.....

این روزها همه پروژه درست میکنن!!!


شما چه طور؟؟؟

ادامه مطلب ...

انتخاب واحد

برنامه انتخاب واحد

ادامه مطلب ...

الو . . . میشه گوشی رو بدید امام رضا؟

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت          

 سر خم می سلامت شکند اگر سبویی


این فایل صوتی انتهای فیلمی هست که آقای مجیدی پیشکشی امام رضا ساخته بودند .

از اینجا دانلود کنید



اگه کاری با امام رضا داشتین با این شماره تماس بگیرین: 05112003334

ابتکار کم هزینه!

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است .

بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی ، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید .

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :
پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید .
سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :
تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!!

شکست

اشکی که در هنگام شکست می ریزیم 

   

 

همان عرقی است که در هنگام تلاش  

 

 

نریخته ایم....

ایمیل صحیح استاد

متاسفم که به دروغ ایمیلی معرفی میشه که نامه های محرمانه بچه ها قراره ارسال بشه:


دکتر باقری: m-bagheri@phys.ui.ac.ir


دکتر نورمحمدی:a.nourmohammadi@phys.ui.ac.ir


ماجرای استخدام جاسوس آمریکایی!

حدود چند ماه قبلCIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد.
پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور CIA یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت :
- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!

مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت:
– حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم.
مامور CIA نگاهی کرد و گفت : مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید.
بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند:
- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از ۵ دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:
– من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،
کارمند CIA پاسخ داد:
- نه! همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
– ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این اسلحه را بگیر و او را بکش.

او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک ۱۲ گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ……. را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت:

- شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است!!!…

من مجبور شدم آنقدر با صندلی بزنمش تا بمیرد!!!!!

هم نوع ؟!؟

در این شهر صدای پای مردمیست که   

همچنانکه کف پای تو را می بوسند 

 طناب دار تو را می بافند  

مردمی که صادقانه به تو دروغ می گویند

و خالصانه به تو خیانت می کنند 

 

در این شهر  هر چه تنهاتر باشی 

 

                                                                                پیروزتری...!

انتخابات ... بدون کاندید!!!

خب به پایان آمد این دفتر...

کی فکرشو میکرد ترم اول انقدر زود تموم بشه!!!آه!


دیگه مدت زمان مدیریت ماهم تموم شد،هر خوبی و بدی که از ما دیدین به بزرگواریه خودتون ببخشید.میدونم وبلاگ اونی که فکر میکردین نشد ، ولی در همین حد از دستمون برمیومد و اگه یه سری ماجراهای الکی درست نمیشد و احتمال میدادیم که درست نمیکنن،طرح های دیگه ای هم بود که اجرا میکردیم...

حالا دیگه نوبت شماست که مدیران بعدی رو انتخاب کنین،یکی از آقایون یکی از خانم ها.

پس در قسمت نظرات اسم افرادی رو که انتخاب کردین بنویسین.


به بقیه هم خبر بدین.


ممنون و در پناه مولا...